Friday 7 November 2008

نفرت مردم و زنان از تصويب قانون تعدد زوجات توسط احزاب ناسيوناليست حاکم در کردستان عراق

مصاحبه ايسکرا با عبدل گلپريان در رابطه با تصويب قانون تعدد زوجات در کردستان عراق

ايسکرا: با تصويب قانون تعدد زوجات در پارلمان کردستان عراق، دامنه فشار بر زنان و تاثيرات مخرب بر کودکان، قتلهاي ناموسي و کلا بازتاب اجتماعي آن چگونه خواهد بود ؟
عبدل گلپريان: در مدت زمان حاکميت احزاب ناسيوناليست در کردستان عراق و قبل از طرح و تصويب اين قانون هم، از قتل ناموسي گرفته تا خود سوزي زنان، از درجه دوم بودن تا توهين و بي حرمتي و بي حقوقي بر زنان و در سايه همين احزاب ناسيوناليست کرد امر روزمره اي بوده است حتي سنگسار هم زير حاكميت اينها اتفاق افتاده است. در اوايل قدرت گيري ناسيوناليسم کرد در عراق، فعالين کمونيست براي بر حذر داشتن تعدياتي که بر زنان اعمال مي شد خانه هاي امن را دائر کردند و از زناني که مورد تعرض فرهنگ و سنن عشيراي و قوانين حکومت تازه به دوران رسيده قرار مي گرفتند حمايت بعمل مي آوردند. اين خانه هاي امن بارها توسط نيروهاي مسلح احزاب ناسيوناليست حاکم مورد هجوم و تعطيل شدن قرار گرفت. مي خواهم بگويم که اينها و بسياري از بي حقوقي ها ي ديگر عليه زنان در کردستان عراق بر مي گردد به زماني که چنين قوانيني ابراز وجود نکرده بود. اين پارلمان با تصويب اين قانون که گويا اگر زني نازا يا مريض باشد، مرد مي تواند همسر ديگري را برگزيند مهر تاييد قانوني به يك سياست و فرهنگ ضد زن زده و همه آنها را قانوني كرده است. اما اگر مردي عقيم يا مريض باشد مورد بحث اين مرتجعين نيست.
در افکار پوسيده اين احزاب و هم پالگي هاي اسلامي شان، اين زنها هستند که بايد به بردگي کشيده شوند چرا که قوانين و سنن اين احزاب، مدافع مردسالاري است و قبل از هر چيز تلاش مي کنند زمينه را براي تصويب قوانين ديگري از اين نوع، تحقير و بي حرمتي بر زنان فراهم کنند. تعدد زوجات و رواج قانوني آن يعني حاکم کردن شرايطي بشدت فرو دست براي زنان که قطعا عارضه هاي آن در قتل هاي ناموسي و انواع مشکلات ديگر اجتماعي مي تواند خود را نشان دهد. بي شک کودکان در چنين خانواده هايي که تعدد زوجات در آن خودنمايي مي کند وضعيت بمراتب نابساماني خواهند داشت. بر بستر تعدد زوجات که در آن مرد سالاري حکم مي راند، زنان را همچون برده به اسارت مي کشند. پيداست که اثرات مخرب و جبران ناپذيري براي کودکان از هر نظر برجاي خواهد گذاشت. قانوني کردن چند همسري با جوهر و ماهيت اسلام و ناسيوناليسم خوانايي کامل دارد.
تحميل فرودستي، تحقير و اهانت به زنان يعني بردگي مطلق نسبت به آنان اين قانون همين كار را دارد ميكند.
اما در کنار بازتابهاي مخرب تصويب اين قانون، بازتابهايي نيز در نقطه مقابل آن صورت خواهد پذيرفت. عليرغم هر گونه عقب ماندگي که حکومتهاي بعث و احزاب ناسيوناليست کرد تلاش ورزيده اند به مردم در کردستان عراق تحميل کنند، سکولاريسم، آزاديخواهي و برابري طلبي يک رکن هميشگي در جامعه کردستان بوده است. تشکيل شوراهاي کارگري، در سال ٩١ ، وجود گرايش کمونيستي کارگري و بويژه نارضايتي عميق مردم از حاکميت اين احزاب که فقرو نابرابري را به ارمغان آورده است، آن بستري است که بي گمان در مقابل ميدانداري چنين قوانيني عرض اندام خواهد کرد. زنان نه تنها خواهان اين بردگي نيستند بلکه از تجاوز به حقوق انساني و اجتماعي شان توسط حاکمان ناسيوناليست بشدت معترض هستند.
ايسکرا: برخي از طرفداران اين قانون ادعا ميکنند که جامعه کردستان و عراق اسلامي است و فرهنگ عشيره اي در جامعه نفوذ دارد و مي گويند که پارلمان به گونه اي دمکراتيک قوانين را تصويب مي کند، طبق سنت دمکراسي هيچ ايرادي به دمکراتيک بودن قضيه نيست و وجود گرايشات مختلف سياسي رابايد برسميت شناخت ميگويند تصويب اين قانون در پارلمان با آراي مخالف و موافق نشان از پروسه دمکراتيک بودن پارلمان و بالندگي آن دارد . در مقابل اين استدلالها شما چه نظري داريد؟
عبدل گلپريان: بر کسي پوشيده نيست که طرفداران اين قانون همان کساني هستند که هر کدام در يکي از احزاب اسلامي و يا ناسيونالستي حاکم ١٧ سال است بر کرسي هاي پارلماني دست ساز خويش لم داده اند که تعدادي از آنها هم اکنون و قبل از به ميدان آوردن اين قانون، چند همسري اختيار کرده اند و خيال مي کنند براي تداوم حاکميت مشترکشان، چنين قوانيني و در فرودستي انسانها عمر بيشتري را نصيب حکومتشان مي کنند. احزاب و جريانات اسلامي و ناسيوناليست حاکم در کردستان عراق بر سر رواج و تصويب چنين قوانيني عليه زنان و بسياري از قوانين و سنتهاي ارتجاعي ديگر وجه مشترک دارند. کساني که ادعا مي کنند جامعه کردستان و عراق اسلامي است، همان به فدرت رسيده هايي هستند که دارند اراجيف خميني و جانوران حاکم بر ايران را نشخوار مي کنند و با تکرار اين چرنديات مي کوشند زمينه همکاري و همياري انواع حشرات مختلف در پارلمان را که هر کدام به يکي از احزاب ارتجاعي حاکم وصل هستند فراهم کنند.
ماهيت دمکراسي ارمغاني نظم نوين بوش بيشتر از هر جايي براي مردم کردستان قابل روئيت است. اين قانون ضد زن يكي از نتايج همان دمكراسي است. به نطر من جامعه کردستان چه در دوران حکومت بعث و چه در اين دوره، هيچگاه اسلامي نبوده. آنچه را که در عراق مي توان مرتجع و عقب مانده و اسلامي ناميد، حکومتهايي بوده اند که با کشتار، اذيت و آزار کوشيده اند که خود را بر مردم تحميل کنند.
ايسکرا: با تصويب اين قانون برخي از سازمانهاو شخصيتهاي طرفدار پارلمان کردستان تلاش هائي را شروع کرده اند که اين قانون پس گرفته شود. دليل اين تلاش را چگونه توضيح مي دهيد؟
عبدل گلپريان: به نظر من اين زمزمه ها براي پس گرفته شدن حکايت از آن دارد که واکنش مردم و بويژه زنان و مدافعين حقوق برابر زن و مرد و همچنين فضاي نفرتي را که عليه اين قانون است حس کرده اند. اين سازمانها و شخصيتهاي طرفدار پارلمان که شما اشاره کرديد شايد تحت تاثير تنفر عمومي مردم دريافته اند که جامعه کردستان عراق، جامعه دوران خان خاني نيست . اگر مشتي احزاب مرتجع، ناسيوناليست و ضد زن با حمايت آمريکا دارند بر مردم حکم مي رانند اما مردم کردستان عراق تاريخ و پيشنه اي راديکال، آزاديخواهانه، مدرن و پيشرو را با خود دارند که احزاب حاکم با طرفداران پارلماني شان نمي توانند به اين راحتي بردگي را رواج دهند. اين تلاشها ناشي از فشارهاي عمومي است که بر روي خود حس مي کنند.
ايسکرا: با توجه به توضيحاتي که در اين رابطه عنوان کرديد به نظر شما عکس العمل مردم چگونه بايد باشد؟ منظورم اين است براي مقابله با تصويب اين قانون چکار مي توانند بکنند؟
عبدل گلپريان: در مقابل هر گونه دست درازي به حقوق سياسي و اجتماعي مردم در هر جامعه اي، مشخصا آپارتايد جنسي، جبهه چپ و آزاديخواهي ساکت نخواهد بود. جامعه کردستان عراق نيز از اين قاعده مستثني نيست. کما اينکه در طول ١٧ سال حاکميت شوم مرتجعين ناسيوناليست کرد، جامعه بارها اعتراضات خود را در برابر اينها به شيوه هاي مختلف بروز داده است. از اعتراض و مبارزه کارگران در سليمانيه گرفته تا اعتراض و مبارزه دانشجويان و معلمين در همين چند روز گذشته براي تحقق خواست و مطالباتشان نمونه هاي بسيار کوچکي از فضاي اعتراضي در مقابل حاکمان ناسيوناليست کرد است. به نظر من بايد با براه انداختن کمپيني اعتراضي عليه تصويب اين قانون کاري کرد که آن را در نطفه خفه کرد. زنان و مردان آزاديخواه و برابري طلب، دانشجويان و معلمان و ديگر بخشهاي جامعه اين پتانسيل را دارند که در مقابل تصويب قوانين عصر بردگي بر عليه زنان اعتراض و مبارزه قدرتمندي را سازمان دهند. حزب کمونيست کارگري چپ عراق در پيشاپيش مبارزات مردم در عراق و در کردستان تلاش مي کند جامعه را عليه اين گونه عقب ماندگي ها سازمان دهد. روشنگري مي کند و ماهيت اين احزاب را افشا مي کند. براي عقب زدن هر گونه بربريتي توسط حاکمان ضد زن در کردستان عراق مردم بايد به دور اين حزب جمع شوند.

Wednesday 22 October 2008

پاكستان، قتلگاه زنان

سولماز سعیدی

زنان در پاکستان بخصوص در مناطق قبائلی حتی از ساده ترین حق خود خبر ندارند و نه حقی به آنها داده میشود. بيش از ‪ ۵۲درصد از كل جمعيت ‪ ۱۶۲ميليون و ‪۴۰۰هزار نفري پاكستان را زنان تشكيل مي‌دهند.
سنت هاى عقب مانده و پوسيده اسلامى كه با حمايت دولتي همراه است، عملا پاكستان را به قتلگاه وسيع زنان تبديل كرده است. هزاران زن پاكستانى سالانه گرفتار انواع خشونت هاى فيزيكى ميباشند. خشونتهاى گسترده به زنان گاه حتى در خبرها نيز نميايد.
عده زیادی از مردان هنوز در هزاران سال پیش سیر میکنند و دشمنی دیرینه با زنان در تاریخ این نوع جوامع داستانی حقیقی و دردناک است
بارها با به دنیا آمدن دختری مادران را آزارو اذیت می کنند و مانع از شیر دادن به نوزاد میشوند و گشنگی باعث میشود که نوزاد بمیرد... این جنایت با زنده به گور کردند نوزادان دختردر سالیان دور هیچ فرقی ندارند.
از دوران نوزادی دشمنی با دختران شروع میشود تا زمانی که زن میشوند.
متاسفانه به خاطر جامعه ای که زنان در آن بزرگ میشوند حتی ستم بر خود را روال زندگی میدانند و خبری از حقوق خود ندارند و شاید گهگاهی در خلوت با خود بگویند: که زن چقدر بدبخت است.
اما این صدا نباید بلند شود و اگر صدای اعتراض به گوش حتی پدر,شوهر,برادر و ... برسد. آن را زنی سرکش و خراب نامیده و آیندهای بهتر از سیره نصرت بی بی و یا دختران و زنانی که در برابر حق خود ایستادند و جز مرگ را به آنها روا ندانستند، در انتظارشان نیست.
«سيره نصرت بي‌بي» يك دختر ١٧ ساله پاكستاني بود. سيره از ٩ سالگى مجبور شده بود كه با مردى ٤٥ ساله ازدواج كند.او براى نجات و رهايي خود از اين ازدواج اجبارى تلاش و فعاليت ميكرد. به دادگاههاي متعددى مراجعه كرده بود. زیرا او نمیخواست مانند دختران مجبور دیگر در برابر این ظلم سر خم کند و یا بنا به اعتراصی خود را به آتش بکشد اما هنگام خروج از دادگاه شهر ساهي وال در استان پنجاب در محاصره گروهي مرد درآمد كه به وسيله والدين او اجير شده بودند. مزدوران در مقابل چشم ماموران پليس سيره را به گلوله بستند.
سيره نه اولين و نه آخرين قربانى قتل هاى ناموسى در پاكستان بود این داستان همچنان با سرعت و خشونت ادامه دارد.
همانطور که ماجراى زنده به گور كردن ٥ زن به خاطر حق انتخاب همسر، به يكي از خبرهاي داغ و بحث برانگيز در پاكستان تبديل شد. مبارزه در برابر آزادی زنان در پاکستان تا این حد پیش رفته.
این قتل ناشی از ناموس پرستی در روستایی دور به نام "بابک کوت" که ٣٠٠ کیلومتر با مركز استان (کویته) فاصله دارد رخ داد. قربانیان این قتل ٣ دختر در سنین ١٦ تا ١٨ سال بودند. دو دختر نوجوان محصل كه در کلاس‌ها ١٠ تا ١٢ درس می‌خواندند. دو زن دیگرکه یکی عمه فوزیه نام داشت و دیگری مادر یکی از دختران نيز قرباني اين جنايت شوم شدند. همه این زنان در خانه ای واقع در همین روستا جمع شده بودند برای رفتن به دادگاه مدنی واقع در شهر اوستا محمد تا سه دختر بتوانند با مردانی که دوست دارند، ازدواج کنند و این تصمیم آنها بعد از روزهایی سخت و رودر رویی با خانواده برای این موضوع و مخالفت خانواده بوده است.
وقتی خبر نقشه آن‌ها به گوش دیگران رسید، عبدل ستار عمرانی - برادر کوچک صدیق عمرانی، از استانداران و یکی ازرهبران برجسته حزب مردم پاکستان (حزب حاکم)، - همراه با شش نفر به آن جا رفتند و آن‌ها را با زور اسلحه سوار جیپی با پلاک اتومبیل‌های دولتی بلوچستان کردند و به منطقه دوردست "نوآبادی" در حوالی "بابک کوت" بردند. بعد از رسیدن به آنجا، عمرانی و دیگر همدستانش سه دختر بیگناه را که تنها به دنبال زندگی آزاد و انتخاب همسر دلخواه خود بودند، را به زور از داخل ماشین بیرو کشیده و مورد آزارو خشونت فيزيكى قرار دادند. بعد از این شکنجه های حیوانی به آنها شليك كرده و اجساد غرق خون ونيمه جان آنها خاك كردند. آنها هنوز زنده بودند. نفس ميكشيدند و ناله ميكردند و شاید به این می اندیشیدند که آیا واقعا گناه کرده بودند که خواهان انتخاب همسر دلخواه و زندگی آزاد بودند كه روی آنها را با سنگ و خاک پوشاندند و چشمان پر از امید به زندگی را برای همیشه با سنگ و خاک ظلم پوشاندند. دوزن مسن وقتی برخورد وحشيانه اين جانوران با دختران را دیدند، در عين حال شاهد بودند كه اين دختران هنوز زنده اند، براى نجات اين دخترها تلاش كردند. اما عمران و همراهانش با سقاوت و بيرحمى بي نظيرى آن دو را نیز به داخل گودال هل دادند و آنها را نیز زنده زنده زر آوارى از خاك كرده و نفس و زندگى آنها را نيز گرفتند.
عبدل ستار عمرانی، برادر وزیر در قتل سه نفر دیگر از جمله زن جوانی در ژانویه 2006 دست داشته است. آن مورد هم مثل این بار به یک معلم مدرسه به نام محمد اسلام مربوط می‌شده که با زنی که دوست داشته است به دادگاه می‌رفته تا ازدواج کنند. قاتلان آن‌ها را در "مانجوشوری" از مناطق "تومبو" در نصیرآباد متوقف کردند و هر سه نفر را با اسلحه کشتند. راننده تاکسی، جلال آیدی، هم یکی از این سه نفر بوده است. پلیس تا هنگام مداخله آقای افتخار چودری، رئیس معزول قوه قضاییه و معاون سخنگوی سنا، پنج ماه نتوانسته بود، پرونده قتل را باز کند. اما فقط یک نفر بازداشت شد و عبدل ستار عمرانی آزاد ماند.
اسرار اله ظاهری نمایند مردم بلوچستان در پارلمان پاکستان گفت این کار کاملا ً درست و به جا بوده و در میان مردم ما رسم است که دختران با همان کسانی که والدین شان به آن ها پیشنهاد می کند ازدواج کنند نه این که آن ها مخالفت کرده و همسر آینده شان را خودشان انتخاب کنند این نوع مجازات ها درس عبرتی می شود برای دیگر زنان قبیله ما که با رسم و سنن قبیله ای خود مخالفت نورزند.
پشت اين خشونت ها و قتل هاى ناموسى مذهب و مردسالارى خوابيده است. بيشتر اين خشونت ها و قتل ها به دليل آنچه كه صيانت از شرافت خانواده شان مى نامند, صورت گرفته است. رفتارهايى چون داشتن روابط نامشروع, صحبت كردن با مردان و يا قرار ملاقات با آنها, قربانى تجاوز شدن, و حتى ضعف در مهارت آشپزى,و نازا بودن و یا دختر زا بودن از ديد بسيارى از مردان پاكستانى, زنان را مستحق مرگ مى كند. مذهبى كه حكم ميدهد قتل زن خاطى, حيثيت خانواده را حفظ مى كنند.
در مورد خشونت و قتل زنان در پاكستان آمار واقعي وجود ندارد. بسيارى از زنان قربانى به دليل ترس از خشونتهاي بيشتر يا بى آبرويي خانواده و غيره فجايع و اتفاقات و بلاهايي كه بسرشان ميايد را گزارش نميكنند. شكايت نميكنند. با اين حال آمارهاي رسمى دولتى از قتل زنان تكان دهنده است.
بنا بر آمارى كه وزارت كشور پاكستان منتشر كرده است در چهار سال اخير ۲۷۷۴ زن و ۱۳۲۷ مرد قربانى ”قتلهاى ناموسى“ شدند. دفتر كميسيون حقوق بشر در پاكستان اعلام كرد، شمار قتل هاى ناموسى اين كشور نسبت به سال گذشته، ٢٥ درصد رشد كرده است.
آمار تجاوز خانگی در پاکستان از این نیز بیشتر است. طی سال گذشته ۵۷۲ مورد تجاوز در محیط خانوادگی گزارش شده که صرفاً به قصد تنبیه صورت گرفته‌اند.
قتل تنها خشونتي نيست كه گريبان زنان در پاكستان را گرفته است. پاكستان به عنوان مراكز اصلي قاچاق زنان و دختران در دنيا و خاورميانه معرفي شده است. بسياري از دختران در پاكستان توسط باندهاي قاچاق با انواع حيله ها ربوده يا خريده ميشوند و به خارج از پاكستان براي كار تن فروشى صادر ميگردند.
ميليونها زن در پاكستان با مشكلاتي جدي از قبيل ازدواج‌هاي اجباري، قتل‌هاي ناموسي، گروكشي زنان و دختران در قتل‌هاي خانوادگي، خودكشي دختران و افزايش طلاق روبرويند.
سنت هاي پوسيده اسلامى زير وحشت طالبانى ها از يكسو و ارگان ها و نهادهاي دولتي از سوى ديگر همچنان در پاكستان قرباني ميگيرد. اسلام يكي از مهمترين عامل خشونت نسبت به زنان است. هنوز در پاكستان جريان راديكال و لائيكي كه در دفاع از حقوق زنان اين سنت ها و اركان مذهبي و دولتي را زير ضرب نقد و انتقاد ببرد وجود ندارد. در نبود چنين جريان و افقى خشونت به زنان در پاكستان متاسفانه همواره افزايش ميابد.

بختک اسلامی (2)نسبیت فرهنگی وحجاب

میم ب از ایران
پست مدرنهای مرتجع که بعد ازفروپاشی بلوک شرق و بقول خودشان پایان کمونیسم، توانستند در گوشه و کنار دنیا جایی برای توهمات فلسفی خود بازکنند وپرچم زنده باد سرمایه داری را به بیانی فلسفی بلند کنند ، تز بشدت ارتجاعی نسبیت فرهنگی راهم دردنیا اشاعه دادند. نسبیت فرهنگی که امروزلحظات آخرعمرسیاسی خود را سپری میکند، دنیا رابه اقلیت های قومی،ملی، نژادی و مذهبی تقسیم میکند وتحت نام آزادی عقیده وبیان تمامی فرهنگها، سنن و مذاهب راکه مشقت و بدبختی بشر جز ارکان آنهاست را برسمیت میشناسد و حتی پروبال میدهد.
نسبیت فرهنگی یعنی در دهه آخر قرن بیستم (زمان گل کردن این جریانی ارتجاعی) نوار تاریخ را نگهدارید وبگویید فرهنگهایی که تاکنون بوجود آمده اند بس است، باید به همه آنها احترام گذاشت. دراین دیدگاه ظاهرا این فرهنگها که امروز میبینیم ازآسمان نازل شده اند وسرچشمه ای خدایی و ازلی و ابدی دارند، و در پروسه های تاریخی شکل نگرفته اند. درست بهمین دلیل احترام به سنن عقبمانده راهم ضروری میداند. اما متوجه نیست که همین فرهنگ متمدن اروپایی بر آواره های کلیسا و جنایات وحشیانه طبقات حاکم درقرون وسطا ایستاده است. همانطور که فرهنگ اروپایی را به نوع نگرش، نژاد و توانایی اروپایی ها نسبت میدهد و نه محصول چند قرن مبارزه آزادیخواهانه جوامع اروپایی، سنت های عقبمانده ای راهم که حکومت صدهزار اعدام به مردم ایران تحمیل کرده است، خواست خود مردم ایران تصویر میکند. این دیدگاه متافیزیک است و دارد از پروسه های تاریخی عکس میگیرد تا بتواند ازتاریخ آلبومی ازعکسهایی که لازم طبقه حاکم است دربیاورد. یعنی نسبیت فرهنگی پروسه های مادی تاریخی را که پدیده های امروز را رقم زده اند، ازتاریخ خط میزند و باین ترتیب چون برای این پروسه ها ارزش قائل نمیشود، تغییر رانیز از زندگی آدمیان حذف میکند و حفظ وضع موجود را آرمان بشر قرار میدهد و با این شیوه میخواهد از بورژوازی کارت سبز بگیرد.
برای نسبیت فرهنگی، فرهنگ ها مقدم برانسانها هستند. و گویا این فرهنگها بوده اند که انسانها را ساخته اند. وقتی با این متد پیش بروید حقوق انسان راتبدیل میکنید به حقوق مذاهب ، و آزادی انسان برای داشتن هر اعتقادی را تبدیل میکنید به آزادی عقاید (بویژه مذاهب) برای عضوگیری ازانسانها. اسلام نیز چون توسط نیروهای زنده سیاسی نمایندگی میشود و شرایط مساعدی برای عضوگیری دارد تحت حمایت های نسبیت فرهنگی قرار میگیرد. درنتیجه اگر در افغانستان سرمیبرند وسنگسار میکنند، در اندونزی دختران را ختنه میکنند و درایران حجاب سر کودک میکنند، جای هیچگونه نگرانی نیست، "چون فرهنگ خودشان است، خودشان میدانند چه کار میکنند."
همانطورکه میبینیم دفاع کردن از حجاب هم جز فعالیت های طرفداران این تز ارتجاعی میشود. " زن ایرانی خودش دوست دارد حجاب سرکند"، پس باید به عقایدشان احترام گذاشت، زیرا حق انکارناپذیر هرفرد است که هر لباسی را که میخواهد بپوشد. این منبرنشینان نظم نوینی فراموش میکنند که اتفاقا حق انکارناپذیر هرفرداین هم هست که میتواند هرلباسی را که نمیخواهند، نپوشند و اگر شما نخواستن زنان ر ادر خیابانهای تهران و شیرازو اصفهان و دیگر شهرها نمی بینید، بروید ازسران حکومت سوال کنید که طرح مبارزه با بدحجابی را برایتان تشریح کنند. درضمن خیلی جالب است که چند میلیون زن یک سلیقه دارند و همگی تصمیم میگیرند خودرا به شکل دلقکی سیاهرنگ گریم کنند و در خیابانها پرسه بزنند، آیا این چیزی جزگریم اجباری رانشان میدهد؟
نسبیت فرهنگی جلو میایستد و همه نیروهای سیاسی ازدولتهای غربی گرفته تا بعضی سازمانهایی که متاسفانه به خود چپ میگویند هم پشت سر آن صف میکشند و شروع میکنند از حجاب اسلامی به عنوان یک نوع پوشش دفاع کردن. آنها ازاین واقعیت پرده میپوشند که حجاب یک نوع پوشش نیست که هرفرد میتواند انتخاب کند، درواقع حجاب اسلامی را نمایندگی میکند که بقدرت رسیده و سعی دارد فرهنگ عقبمانده خود را درکنار قدرت اقتصادی و سیاسی خود گسترش دهد. مدیای غربی میخواهند این تصویر را درغرب بوجود آورند که حجاب جزئی ازفرهنگ مردم کشورهای اسلامزده است و باین ترتیب باید به آنها اجازه داد که سرکلاس درس با حجاب حاضرشوند، درمیدانهای ورزش باحجاب وارد شوند وغیره. همین هفته اخیر مسابقات فوتبال زنان کشورهای مسلمان را با پوشش اسلامی درتهران برگزار کردند که واضحا نشان میدهد قبل از اینکه یک مسابقه فوتبال درحال برگزاری باشد یک مذهب دارد خودنمایی میکند. شهروند اروپایی که تلویزیون را روشن میکند ومیبیند یک نینجا با نقاب اسلامی در مسابقه تکواندو شرکت کرده تصور میکند که یک اسلامی دارد ورزش رزمی میکند اما کاملا برعکس، این صحنه رزمی کاری را نشان میدهد که دارد برای عده ای اسلام را میفروشد.

Friday 10 October 2008

حجاب و سرنگونی

ایمان شیرعلی
...«بی حجابی ابزار براندازی دین خدا و افراد بی حجاب پیاده نظام دشمنان خدا هستند...»
«... این زرق و برق های بی حجابی ... برای براندازی جمهوری اسلامی ایران است.»
«وقتی زنان بی‌حجاب و آرايش کرده با موی پريشان خودنمايی می‌کنند در دل جوان، ويروس بی‌دينی نفوذ پيدا می‌کند.»
«... علیه بی حجابی قیام کنید.»...
احمد علم‌الهدی، نماز جمعه، 29 شهریور87،مشهد

بی شک بی خریدارترین گفته ها در جامعه ما اراجیف موسوم به خطبه های نماز جمعه اند. با اینهمه به اعتقاد من بعضاً در همين اراجيف ميتوان به بهترين وجهه وحشت اين دژخيمان از بلند شدن بوي الرحمنشان را نظاره کرد.
رژیم اسلامی اولین رژیم استبدادی تاریخ نیست؛ وحشی ترین نوع آن است. طی سی سال حاکمیت سیاه الله در ایران شرایطی به جامعه تحمیل شده که در نوع خود، چه از لحاظ کمّی و چه از لحاظ کیفی، بی نظیر است! خاصترین، کثیف ترین و در عین حال تعیین کننده ترین این شرایط تحمیل حجاب به جامعه بوده است. بدون حجاب وجود رژیمی با ظرفیتی که با آن روبروییم غیر قابل تصوّر است. بدون حجاب رژیم قادر به اعدام در ابعاد بیش از صدهزار نفری نمیبود. بدون تحمیل حجاب جنگ هشت ساله ممکن نبود. کشتارهای دهه 60 غیر ممکن بود. بدون حجاب ولایت فقیه و شورای نگهبان و خبرگان بی خردشان یک روز دوام نمی آوردند. بدون تحمیل حجاب ارازل و اوباشی چون خامنه ای و خمینی ، احمدی نژاد و ملاحسنی و جانورانی از این قبیل توانایی عرض اندام نداشتند. برپایی حجاب خونخواری را تازه ممکن کرد. پیش شرط حضورشان بود. تحمیل حجاب نقطه اوج پروژه سرکوب انقلاب 57 بود.
سی سال از انقلاب مردم و سرکوب وحشیانه آن گذشته! طی این سی سال اعتراضات و مبارزات بیشماری را سازماندهی کرده و مشاهده نموده ایم. با این مبارزات عقب نشینی های متعدّدی را به رژیم تحمیل کرده و اجازه نداده ایم جامعه را آنطور که میخواستند به اسلام ناب محمّدی آلوده سازند. طی این سالها حجاب همواره خط مقدم نبرد ما با رژیم بوده است. انعکاس توازن قوا همواره در حجاب قابل رؤیت است. رژیم از هرکجا که کم می آورد و هرگاه قصد عرض اندام دارد از در حجاب وارد میشود. چرا که به این امر واقف است که تا حجاب اجباری هست رژیم اسلامی سر پاست! به نظر من هم عکس قضیه امکان پذیر نیست. یعنی بعید میدانم اینطور باشد که ما ابتدا رژیم را سرنگون کرده آنگاه بطور مثال در بلندگو خطاب به زنان اعلام کنیم :« رژیم سرنگون شد، حالا می توان حجاب ها را سوزاند!»
وقتی شما صبح از خانه بیرون میروید و در خیابان زنان را اسیر زنجیر حجاب میبینید، میدانید که یک روز دیگر را تحت حاکمیت کثیف رژیم اسلامی بر جامعه آغاز کرده اید. تحمیل حجاب این جلاد ها را سرکار نگه داشته. از اینرو مبارزه با حجاب اجباری در ایران تنها بخشی از جنبش آزادی زن نیست بلکه پیش شرط به مصاف طلبیدن کلیت رژیم است! حجاب امروز تنها سنبل بردگی زن نیست بلکه پرچم رژیمیست که امروز کاپیتالیسم را در ایران نمایندگی میکند. برای ما چاره ای جز تلاش هرروزه برای القای این واقعیت به جامعه وجود ندارد! حجاب برگیران باید بطور مستمر جزء تفکیک ناپذیری از اعتراضات ما باشد. اینها امریکا و اسرائیل نیستند که رعشه به جان این فسیل ها انداخته اند؛ زنانی هستند که سی سال است به حجاب نه میگویند. قبض روح شدنشان از حجاب برگیران زنان در متروی تهران است. جامعه یکپارچه حجاب ستیز است و یکپارچه سرنگونی طلب. حجاب برگیران قطار سریع والسیر انقلاب محسوب میشود.

Tuesday 30 September 2008

ترس سردار از چیست؟

نوید مینائی
طرح امنیت اجتماعی و سرکوب جوانان و زنان در ایران همچنان از طرف حکومت دنبال می شود. هر روز سعی میکنند آنرا غلیظ تر کنند و رنگ و لعاب وحشتناک تری بزنند. حکومت می داند یکی از جنبش هایی که می تواند شیشه عمرش را بر سنگ بزند همین جنبش زنان و جوانان برای آزادی و برابری و خلاصی از شر فرهنگ عقب مانده و ضد زن اسلامی ست. به خاطر همین با چنگ و دندان دارد با زنان و جوانانی که می خواهند آزاد و رها باشند و حکم به رفتن آن داده اند مقابله می کند. البته اسم این مقابله و جنگ علنی "طرح ارتقاء امنیت اجتماعی" ست که همه می شناسیمش.
جوانان را دستگیر می کنند، در خیابان کتک می زنند، آفتابه به گردنشان آویزان می کنند و در شهر می چرخانند و تحقیر و شلاق و حتی اعدام و مرگ با شکنجه از عواقب احتمالی دستگیر شدگان است. زهرا بنی یعقوب را می شناسیم. دختر جوانی که در پارک به جرم حرف زدن با دوستش دستگیر شد و بعد از چند روز جسدش را تحویل خانواده اش دادند، تعداد جوانانی که در این طرح ضد انسانی کشته شده اند و سرنوشت شان نا معلوم است و در بازداشت گاه جهنمی کهریزک نابود شده اند معلوم نیست. این هم به پرونده جنایات جمهوری اسلامی افزوده می شود.
البته این یک سر قضیه است، اعتراضات مردم در مقابل این جنایات هم دارد گسترش می یابد، شروعش اعتراض مردم در آریاشهر و با شعار "حکومت اسلامی نمی خواهیم" بود این اعتراضات مردم دارد زیاد می شود و اتفاقا راهش همین است. آنقدر این واقعیت و تعرض مردم به جمهوری اسلامی برایشان وحشتناک و غیر قابل تحمل است که رسما به زبان آمده اند و می گویند چرا مردم و جوانان در مقابل پلیس مقاومت می کنند.
"جانشین رئیس‌پلیس کشور با اشاره به دستگیری ۹ نفر از سوی ماموران گشت ارشاد در میدان صادقیه تاکید کرد: حتی بر فرض اینکه اقدام مامور پلیس فاقد ارزش‌ها باشد، آن دختر نباید مقاومت کند و دلیلی بر مقاومت در مقابل پلیس وجود ندارد. سردار حسین ذوالفقاری در حاشیه جلسه روسای پلیس امنیت اخلاقی سراسر کشور، درخصوص نحوه برخورد ماموران گشت ارشاد در میدان صادقیه تهران که منجر به درگیری شده است، توضیح داد: به خواهری درخصوص نحوه پوشش تذکر داده شده اما این خواهر با ایجاد سر و صدا مقاومت کرده و در حین انتقال به خودروی گشت ارشاد، از همکاری ممانعت کرده است: به‌طوری‌که با ایجاد سر و صدا، افرادی در محوطه تحت تاثیر این فرد قرار گرفته و با نیروهای پلیس حاضر در محل درگیر شدند و در نهایت با حضور تعدادی از نیروهای پلیس، افرادی که با ماموران درگیر شده بودند، دستگیر شدند."
دقیقا همین که موجب نگرانی جناب سردار پلیس است، باید راهنمای همه ما باشد. راه مقابله با این جنایات جمهوری اسلامی مثل همیشه اتحاد جوانان و مردم با یکدیگر و تعرض و مقابله با حمله پلیس به جوانان و زنان است. هر جا پلیس به جوانان و زنان تعرض کرد نباید بی جواب بماند. بلافاصله با دیدن حمله پلیس به جوانان باید دست به کار شد، باید پلیس را عقب زد و به کمک فرد دستگیر شده شتافت. کافیست تعدادی از مردمی که شاهد این صحنه ها هستند به پلیس نزدیک یا معترض شوند تا حضرات فرار را برقرار ترجیح دهند. تامل و شک و دودلی نباید کرد. پلیس دقیقا نهاد سرکوب آزادی و خواست های انسانی مردم است، نباید اجازه داد مزاحم جوانان و زنان بشود. خودشان دارند میگویند چه باید کرد.

کفش و کاپشن نارنجی!

ژاله آزادی- ایران

مدت زیادی است که تلویزیون جمهوری اسلامی در جهت اهداف این رژیم به تولید برنامه های انبوهی پرداخته است. هر برنامه ای که ساخته می شود در جهت سرکوب و باوراندن دروغ و تحمیل بی حقوقی به مخاطبان است. از پیام های بازرگانی گرفته تا سریال ها و فیلم های تولید شده در شبکه ها. با این وجود تعداد زیادی از هنرمندان و فیلمسازان زیر بار این بازار دروغ و ریاکاری نرفته اند اما متاسفانه با فشارهای زیادی روبرویند. مقاله ، کتاب ، نمایشنامه ، فیلمنامه و آثار هنری زیادی پیاپی از طرف ارشاد رد می شوند، علت کاملا روشن است: هر گونه آزاد اندیشی،افشاگری و شفاف گویی در این رژیم ممنوع است. با وجود اینکه کار کردن در این فضای خفقان آور بسیار مشکل می باشد، افراد زیادی هستند که هنوز هنروخلاقیت و حیثیتشان را به سیاست های کثیف این رژیم نفروخته اند. از جوانان تازه کار تا افرادی که مدت زیادی ست در این عرصه مشغول اند و آثارشان بدون مجوز در حال پخش است. اما متاسفانه افراد کمی به آنها دسترسی دارند . گذشته از این، زندگی عده ای از این دوستان با مشکلات مالی فراوانی روبه روست ، تعداد زیادی پس از پخش آثارشان با تهدید و آزارهای زیادی از سوی جمهوری اسلامی مواجه و مجبور به ترک ایران شده و می شوند. برای مثال اخیرا فیلمساز جوانی به علت ساختن مستندی درباره ی (تجاوز در پایگاه های بسیج جمهوری اسلامی) ، با تهدید زیادی از سوی رژیم مواجه و ناچار به ترک ایران شد و خانواده اش هر بار به بهانه ای مورد تهدید قرار می گیرند. این تنها نمونه بسیار بسیار کوچکی است که اگر بخواهیم همه آنها را بازگو کنیم به اندازه تمام سالهای حکومت این رژیم دیکتاتور به زمان نیاز داریم. و اما در مقابل همانطور که در بالا گفتم تریبون سرکوب و حماقت در حال برنامه سازیست. در نشریه شماره قبل به برنامه شوک که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد پرداختم. این هفته یکی دیگه از این برنامه ها که همان اهداف را دنبال میکند را زیر رو میکنیم.

برنامه پیک هفته،
تولید شده در شبکه استانی اصفهان

این برنامه که مثلا قرار بود تلاشی باشد در جهت بیان مشکلات روز جوانان و ارایه راه حل درست و کارشناسانه برای آن!!! محلی ست برای توهین به جوانان. در برابر هیچ کدام از معضلات، جواب درستی داده نمی شود و بیشتر به برنامه ای برای پیچاندن جوانان تبدیل شده، هیچ گاه پاسخ درستی نه به سوالات مطرح شده در برنامه می دهند و نه حتی به کسانی که در طی مصاحبه از کارشناسان سوال می کنند و همواره با عوض کردن بحث و کشاندن آن به مسایل مذهبی از پذیرفتن واقعیت های جامعه خودداری میکنند و می دانیم که با وجود سدی مانند مذهب دیگر هیچ کس حق اظهار نظر و دلیل آوردن ندارد چون به گفته آخوندها با حکم خدا میجنگد و خیلی راحت پرونده هر چیزی را میبندند.
به عنوان مثال در نخستین قسمت های پخش، بحث درباره ی نحوه ی پوشش ، مدل مو، آرایش، سبک های موسیقی ای که جوانان به آن علاقمند شده اند، تاثیر ماهواره بر جوانان مسلمان ایرانی!!! و اینکه علت آن چیست و برای اسلامی و ایرانی کردن جوانان چه باید کرد؟؟ برای این منظور از فرق سر تا نوک پای جوانان را زیر ذره بین گذاشتند. برای نشان دادن این به قول خودشان مشکل ( کاش مشکلات ایران فقط همین بود) تعداد زیادی از دختر و پسرهایی را نشان دادند که مدل مو، لباس و آرایش آنها مطابق مد روز (و بسیار زیبا) بود و هر چند صحنه کات می شد به کلیپ هایی از شیطان پرستان و حرکات و رفتاری که در زمان خواندن انجام می دهند که برای خیلی از افراد باعث خنده بود. در ادامه این تصاویر سخنان کارشناسان محترمشان را در این رابطه پخش می کردند ( بد نیست اضافه کنم که تقریبا همه ی این کارشناسان از عمامه داران نهان و آشکار بودند که سر سوزنی از مدرنیسم و نوگرایی حالیشان نیست. البته مسلم است چون دیگر چیزی برای مفت خوری و دزدیشان باقی نمی ماند!!!) آنها با بهانه های دهان پر کنی مثله غرب زدگی، مصادیق کفر، مظاهر شیطان پرستی، انحراف از موازین اسلامی و ... تمامی جوانان را محکوم میکنند و در پایان برایشان به درگاه خدا دعا کردند که به راه راست هدایت شوند!!! ( همان راهی که به اندوختن پول در جیب ملایان منتهی میشوند!! ) با تعداد زیادی از جوانان و دانشجویان در محل دانشگاه، مصاحبه شد اما جای شک نیست ، کسانی که با به روز بودن مخالفت کردند و بر نظرات برنامه سازان مهر صحت زدند ، زیر فشار و اجبار بودند، اضافه می کنم که بسیجیان مزدور، بخش بزرگی از مصاحبه شوندگان را تشکیل می دادند که نقل این برنامه شدند و خود شیرینی کردند که ما آنها را عددی به حساب نمی آوریم و گفتن همین نکته از آنها هم زیاد است.
جالب اینجاست که حتی کسانی که برای به روز بودن پوشش خود علت می آوردند، طوری صحبت می کردند که اگه غافل میشدم حتی من را هم قانع میکرد که به روز بودن و خوش تیپ بودن مسخره است. در این برنامه علت به روز لباس پوشیدن، آراستن مو و آرایش کردن این بود:
نیاز به مورد توجه قرار گرفتن از طرف مردم!، پیدا کردن دوست دختر یا دوست پسر و اینکه با این نوع پوشش اغوایش کنیم!، جلو دیگران و دوستانمان کم نیاوریم!، چشم و همچشمی!!!، صرفا برای اینکه از شبکه های فشن دیده ایم، حالا مهم نیست قشنگ باشه یا نه!!، دوست پسر یا دوست دخترم گفته اینطوری باش!!! برای لجاجت با خانواده!و...
اما هیچکدام از اینها علت نیست اگر هم باشد باز هم کسی حق ندارد برای دیگری محدودیت ایجاد کند، انسان زیبایی را دوست دارد، هرکس باید حق داشته باشد آنطور که می خواهد بپوشد، راه برود، بخورد و رفتار کند، ولی می بینیم که در جمهوری اسلامی حتی کوچکترین و ابتدایی ترین آزادی ها به هیچ گرفته می شود. جمهوری اسلامی زنان و دخترانی میخواهد که فقط یک چشمشان از چادر سیاه بیرون باشد ( آن هم برای اینکه به در و دیوار نخورند و گر نه همین هم باید زیر چادر می رفت!!!) و پسران و مردانی که ظاهری داشته باشند شبیه برادران بسیجی و رئیس جمهور خوش تیپشان احمدی نژاد که دیگر زبانزد خاص و عام در سراسر دنیا شده و اساسا آبروی همه را خرید و همه را روسفید کرد!!
هم چنین علت علاقه ی افراد به داشتن ماهواره را عواملی می دانستند چون:
همه دارند ما هم باید داشته باشیم تا کم نیاوریم ( باید از همان همه بپرسیم که چرا ماهواره دارند!)، برای دیدن برنامه های سکسی، برای شبکه های مد و...
شاید علت عده ای همین باشد اما باز هم به کسی مربوط نیست. در جواب این سوال که خود سازنده های برنامه علتش را خوب می دانند باید گفت ما همگی علاقه و نیاز داریم به ارتباط با جهانی گسترده، به دست آوردن مستقیم و بیواسطه اطلاعات، اخبار و آگاهی به روز در دنیا بدون سانسور و پیچوندن های رژیم متحجر اسلامی و هزاران موضوع متنوع که در تی وی جمهوری اسلامی حتی یکصدم درصد آن نیز نتنها به چشم نمی آیدبلکه وارونه تحویل بیننده داده میشود. ما علاقه ای به دیدن برنامه های مزخرف تی وی ایران نداریم که همگی سطح فکری و بار اطلاعاتی بسیار پایینی دارد به طوری که سراسر آن توهین به فهم و شعور مخاطب است و در ماه های اسلامی به خصوصی مثل محرم و رمضان و ... این توهین و خرافات گری و غرق شدن در مضامین دینی به اوج می رسد. حتی برنامه های علمی (به استثنای برخی تولیدات شبکه4) به دلیل مدت زمان کم و نبود کارشناسان متخصص و حرفه ای ، توان راضی نگه داشتن مخاطب را ندارند.
خوشبختانه اغلب جوانانی که این مضحکه را دیدند با اس ام اس هایشان این همه توهین را بی جواب نگذاشتند و بیداری و اعتراض خود را اعلام و دیدن این برنامه را محکوم نمودند. این برنامه سریع مخاطبان جوانش را از دست داد و کسانی که ماندند منتقدین هستند و افرادی که هنوز هم باور نکرده اند که هر آن چه در رسانه های جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته می شود زاییده ذهن مریض و سرکوبگر این رژیم و کارگزاران سودجوی آن است..
چه بی رحمانه حتی ابتدایی ترین آزادی ها از افراد گرفته می شود، در جایی که دانشجو به دلیل پوشیدن کفش و کاپشن نارنجی اجازه ورود به دانشگاه را ندارد، صحبت از آزادی بیان در رسانه های آن مثل گفتن جوک است.
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی و برابری

Thursday 18 September 2008

چند سوال ساده

ژاله آزادی- اصفهان
وقتی همه آدمهای قبیله الف بت پرستی یا ستاره پرستی میکردند، به اونهایی که هم رنگ جماعت بودند می گفتند دین دار و به کسایی که غیر از اونها بودند می گفتند بی دین. که بنا به حکم اونچه که مورد پرستش بود، و نمی دونم اینو به چه زبونی به پرستنده هاش رسونده بود، باید سر به نیست میشدند. حالا به هر شکلی که شده و اغلب به فجیع ترین شکل ممکن. از کوه پرتش کنن تو یه دره عمیق ، یه تخته سنگ بندازن روش ، دست و پاشو بکشن و ... اوضاع کسی که از این دین یا مسلک بر میگشت هم همین بود. در واقع به مراتب ازین هم بدتر. چه آدمهایی که به خاطر یه دین به بدترین شکل کشته شدند : گالیله ، ژاندارک ، آنا ، ماریا ، منصور حلاج ، حسنک وزیر و... اینا قصه نیست...
اصلا دین یعنی چی؟ اینو همه میدونیم که اگر یه روش زندگی رو حتا اگه بد ترین و کثیف ترین روش باشه ، بخشی از جامعه ای قبول کنند و بعد یه پیوند راست یا دروغین به یه منبع دست نیافتنی بدهند اون وقت میشه دین، تازه اونم آسمانی !!!
و اما سود این دین چیه که قبول میشه؟ تنها سودش اینه که یه عده آدمیزاد ساده لوح رو جمع کنی و از سادگی شون سوء استفاده کنی و بچاپیشون هر کاری که دلت می خواد بکنی و بگی : این روش درست زندگیه برای زندگی ابدی...
ولی من مطمئنم که اگه دنیای دیگه ای هم وجود داشته باشه تو با خوب زندگی کردن توی این دنیا هم میتونی اون جا تا ابد توی بهشت راحت باشی نه اینکه چاپیده بشی (1 مثال : قابل توجه کسانی که پول میریزن توی این امامزاده ها به گمان اینکه به بدبختا میرسه غافل از اینه اینا یه راس میره تو جیب روحانیون گرامی!!! و گردنشونو کلفت تر میکنه !!! ) بدان که اینا دارن شیرتو میدوشن واستثمارت میکنند ، داری واسشون کار میکنی ، و آخر سر هم از پوست و گوشت و استخونت میزنن به تنشون ... حالا هی از خیر دنیا بگذر واسه یه آخرت نامعلوم.
به یه چیز جالب توجه کردین تا حالا ؟
این بنده های به اصطلاح خودشون مومن خدا میگن : دین خدا یکی است . حالا من یه سوال دارم اگه واقعا دین خدا یکیه چرا تا یکی میخواد دینشو عوض کنه پدرشو در میارین و حکم ارتداد میدین؟ غیر از اینه که از تعداد برده های گوش به فرمانتون کم میشه و گرنه ترسی نبود نه برای تو و نه برای خداوندت. یا مثلا دین خدا یکیه و همه ی ادیان یکی هستند، ولی من نمی دونم چرا خدا توی چند تا ادیانش گفته زن فقط یکی ولی توی اسلام گفته برو تا 4 تا دائم زن بگیرو حالشو ببر، بی نهایت هم موقت صیغه کن و در ضمن عدالت رو هم رعایت کن ، بله این یکی از مصداق های یکی بودنه دین خداست اینا فقط چند تا مثال بود برای درک مسئله ، کسی که میگه میشه عدالت رو رعایت کرد به جز وراجی کار دیگه ای نکرده آخه کدوم زنی هست که حتی اگه شل و کور و نازا و کچل و ... باشه از ازدواج همزمان همسرش احساس توهین به خودش نکنه، به نظر من این بزرگترین بی عدالتیه و این چه خداییه که این نادیده گرفتن و تجاوز به حقوق زنان را بی عدالتی نمی دونه ؟؟؟
چرا همه فرستاده های خدا مرد بودن مگه زنا چه عیبی داشتن ؟؟؟
باید آگاه بود چرا وقتی میشه با وجود عقل درست فکر کرد و تصمیم گرفت ، خوب رو از بد تشخیص داد ، چرا باید اسیرچیزی شد که جز اسارت و گرفتن آزادی هات چیزدیگری برایمان نداشته و نخواهد داشت ؟؟؟

حوصله لیزا سر رفته!

ليزا مگنوسون
ترجمه از سوسن صابری

(توضیح: این مقاله در تاریخ ۲۵ آگوست ۲۰۰۸ در روزنامه افتون بلادت سوئد با عنوان "ليزا مگنوسون از درک مذهبي ها خسته شده است" و "مذهب در يک جامعه مدرن جايي ندارد" چاپ شده است. ج.ک)

چند روز پيش در روزنامه به خبري برخوردم از يک امام که در جريان خاکسپاري يک کودک دچار حمله رواني شده بود. دليل اين مسئله هم قرار داشتن يک خرس عروسکي در تابوت کودک بوده است . پدر و مادر کودک برخلاف خواسته امام ، زير بار برداشتن خرس عروسکي نمي روند ودر نتيجه امام خشمگين مراسم را ترک مي کند.
ابتدا فکر کردم که البته اشکال نه در اسلام بخودي خود بلکه در اين امام مشخص است و....از اين جور حرفها. ولي بعد فکر کردم که نخير، دقيقا اشکال در خود اسلام است و همينطور در مسيحيت دراين جنبه اش و در يهوديت و کلا تمامي مذاهب ديگر. من ديگر ار اينکه بايد در قبال انسانهاي نادان و تنگ نظر و نفهم ، مهربان و فهميده و گشاده ذهن باشم خسته شده ام . بنظر مي آيد که اينها ميتوانند از زير هر کثافت کاري شان ، تنها به اين دليل که اين مسائل به ايمان واعتقادات مربوط است ، در بروند.
مذهب مي گويد۔ : راه رسيدن به ارزش و منزلت براي انسان، چاپلوسي براي خدا است . و اگر ميخواهي واقعا موفق شوي ميبايست اراده خداوند را به ديگران هم تحميل کني .به اين ترتيب به بهشت خواهي رفت. در آنجاميتواني روي يک ابر دراز بکشي و کيف کني، در حاليکه آنهايي که سرپيچي کرده اند در جهنم شکنجه ميشوند.در آنجا فرشته ها بيست و چهار ساعته چنگ مينوازند و با اينکارشان صداي ضجه دردآور نفرين شدگان جهنمي را خفه مي کنند.
ميبينيد؟ کل بناي اين افسانه عقب مانده، بيمار و عذاب آور است . مذهب در يک جامعه مدرن جايي ندارد.
حتما به اين خاطر است که عده اي از رهبران روحاني اعتقادشان را رها کرده اند و انسان رابيشتر بياد روانشناسان از نوع بدش مي اندازند.من وقتي ستوني از يک مجله زنانه را مي خواندم که به سئوالات مردم از يک کشيش اختصاص دارد، به اين فکر افتادم . دراين شماره مجله زني که با همسر سابقش، در حاليکه اين يکي در حال حاضر دوست دختر دارد، رابطه جنسي برقرار کرده مشکلش را نزد کشيش برده و از وي راهنمايي ميخواهد. کشيش هم پاسخ ميدهد که ، بله موضوع پيچيده اي است و معمولا در روابط قديمي چنين مسائلي پيش مي آيد و بهتر است انسان خودش را سرزنش نکند.
ولي حقيقت اين است که طبق اصول مذاهب ، اين زن ميبايست خودش را سرزنش کند. او يک فاحشه است وبايد چشمش از حدقه بيرون آورده شود. دستانش بايد قطع شود و شايد هم بسادگي بايد تا حد مرگ سنگسار شود، همانطور که انجيل به ما مي آموزد. اراده خداوند جاوداني و غيرقابل تغيير است .کسي که توان ايستادگي و دفاع از اصول بنيادي و پايه اي همچون ده فرمان را ندارد، شايد بهتر است که اصلا کشيش نباشد.
انسان در دوران نياز، به قدرتهاي مافوق رجوع مي کند .در اين دوران بدنبال پاسخ است و نه دستي برشانه . اين امري است که کليساي سوئد نمي فهمد.کليساي سوئد کاملا گيج شده و از آنجاييکه ديگر نمي تواند با تهديد جهنم تسلط اش را حفظ کند، قدرت تعقلش را از دست داده است . و من نمي توانم از ديدن اينکه چگونه اين حاکم و فرمانرواي سابق با دعوت مردم به قهوه وشيريني خودش را تحقير مي کند، اينکه کشيشهاي زن همجنسگرايان را عقد مي کنند ، اينکه گروههاي موزيک پاپ مسيحي ترانه "مسيح به شما عشق مي ورزد" را مي خوانند، شادي و لذتم را پنهان کنم . هاهاهاهاهاها
بطور دردناکي واضح است که خيلي بيش ازآنچه انسان به مذهب نيازداشته باشد، اين مذهب است که به انسانها نياز دارد. يک امام بدون مريدانش چه ميتواند باشد؟ هر چه هست به عشق ربطي ندارد.


Thursday 21 August 2008

سرانجام خانواده !نکاتی بر تحول خانواده معاصر

مصطفی صابر

خانواده در آمریکای 199

یک توضیح: این نوشته اول بار در زمستان 1379 (2001) در نشریه مدوسا شماره 6 و 7 منتشر شد. اینجا کوشش میشود با تکیه بر یک بررسی آماری در آمریکا تحولات خانواده در جامعه معاصر مورد مطالعه قرار گیرد. همینطور به سیر و سرانجام خانواده اشاراتی میشود. چاپ این مطلب را در رابطه با بحثی که هفته قبل در جلسه سازمان جوانان در باره موضع کمونیست ها در قبال خانواده داشتیم و همینطور سوالی که کامران مزین این هفته در بخش نامه ها طرح کرده است، مفید دانستیم. جوانان کمونیست)

خانواده معاصر بورژایی، موسوم به “خانواده هسته ای” که در آن معمولا مرد نان آور و آقای خانواده و زن کدبانو و عملا کلفت خانواده است، در پیش چشمان ما دارد فرو میرزد. دستکم، در کشورهای پیشرفته سرمایه داری، به جز راست های فناتیک و مذهبیون افراطی کمتر کسی میگوید که این شکل خانواده “سلول” و “واحد اقتصادی” اینگونه جوامع، یا شکل اصلی زندگی مشترک انسانها، تولد و پرورش بچه ها و بستر اصلی مناسبات دو جنس باهم است.

در هر مشاهده ساده ای در این کشورها اشکال جدیدی از خانواده، خصوصا خانواده ای تک والدی و زوج های غیر مزدوج، بیشتر به چشم میخورند. حتی آنجا که “خانواده هسته ای” هنوز به حیات خود ادامه میدهد، این شکل از خانواده شدیدا متحول شده است. اگر جامعه آمریکا را یک نمونه تیپیک جهان پیشرفته سرمایه داری در نظر بگیریم، آنوقت به مطالعه آماری نمونه ای که در نوامبر 99 از سوی “مرکز ملی بررسی افکار عمومی” دانشگاه شیکاگو انتشار یافت، باید توجه ویژه ای مبذول داشت. برخی یافته های این بررسی توسط رویتر و چند نشریه معتبر انتشار یافت.

تصویری از خانواده در آمریکا

در سال 1998 فقط 26 درص کل خانوارهای آمریکایی را خانواده سنتی هسته ای تشکیل میداد. در سال 1972 این رقم 45 درصد بو و در میان اشکال خانوار بالاترین در صد را داشت. به معنای دیگر شکل اصلی زندگی انسانها در خانوار بر خلاف همین 30 سال پیش دیگر خانواده سنتی هسته ای نیست. در عوض عمومی ترین کشل خانوار در آمریکا را جفت های غیر مزدوج بدون بچه تشکیل میدهند. این شکل از زندگی مشترک (دوست پسر و دوست دخترهایی که با هم زندگی میکنند) در سال 1972 فقط 16 درصد خانوارها را تشکیل میداد. در سال 1998 به دو برابر یعنی به 32 درصد افزایش یافت. تام اسمیت، که این مطالعه را سرپرستی کرده و تحت عنوان “عروج خانواده آمریکایی قرن بیست و یکم” منتشر کرده است، در توضیح یافته های بالا عواملی نظیر اینها را برمی شمرد:

ورود بیشتر زنان به بازار نیروی کار ناشی از ضرورت های اقتصادی، اشتیاق برای داشتن یک حرفه، و ریلکس شدن اخلاقیات جامعه نسبت به زندگی مشترک خارج از شکل سنتی خانواده.

حتی همین اندازه نقل یافته های مطالعه فوق، از اشکال نوینی از زندگی مشترک و جریان روبه زوال خانواده سنتی معاصر خبر میدهد. اما شواهد بیشتری نیز منتشر شده است:

80 درصد کارگران آمریکایی بین سالهای 1972 تا 1975 بهر حال یکبار ازدواج کرده بودند. رقم مشابه در فاصله 1994 تا 1998 به 62 درصد تنزل یافت. درصد طلاق بین آمریکایی ها در فاصله 1960 تا 1996 دو برابر شده است. زنانی که در سال 1963 متولد شده اند ده بار بیشتر از زنانی که 30 سال قبل از تاریخ فوق متولد شده اند، در معرض زندگی مشترک قبل از ازدواج قرار دارند. تام اسمیت میگوید:

“ازدواج بعنوان نهاد مرکزی که خانوارها حول آن شکل میگیرد و بچه ها در آن بزرگ میشوند، تنزل یافته است. مردم دیر ازدواج میکنند، بیشتر طلاق میگرند و بیشتر خارج از خانواده زندگی میکنند.”

اما در مورد بچه ها

62 درصد خانوارهای آمریکایی در سال 1998 بچه نداشتند. در سال 1972 این رقم 45 درصد بود. تولد بچه های خارج از ازدواج از 5 درصد در سال 1960 به 32 درصد در سال 1996 افزایش یافته است. یعنی شش برابر شده است. در سال 1972، 72 درصد از بچه ها با هردو والدین طبیعی خود زندگی میکردند که مزدوج بودند. این رقم در سال 1998 به 52 درصد تنزل یافته است. تام اسمیت رئیس گروه تحقیق فوق میگوید اینگونه وضعیت زندگی بچه ها در قرن بیست و یک در اقلیت خواهد بود. او اضافه میکند که مناسبات درون خانواده سنتی (آنجا که هنوز وجود دارد) با ورود زنان به بازار کار تغییرات چشمگیری کرده و نقش زن و شوهر بیشتر همسان شده است.

در سال 1998 در دوسوم خانواده ها، هردو والدین صاحب شغل در بیرون خانواده بودند. در سال 1972 فقط یکسوم خانواده ها چنین بودند. نزدیک به یک چهارم زنان شوهردار آمریکایی حالا درآمد بیشتری از همسرانشان دارند. درصد خانوارهایی که در آن زن کار میکند و مرد در خانه می ماند، از 2 درصد در دهه 70 به 4 درصد در دهه 90 افزایش پیدا کرده است.

“الغاء خانواده” این نیت پلید!

آنچه که در تحول خانواده در آمریکا، و با درجات متفاوت در دیگر کشورهای پیشرفته سرمایه داری، جریان دارد امری ابتدا به ساکن نیست. حتی ویژگی خاص سرمایه داری معاصر هم نیست. اما سرمایه داری معاصر به آن ابعادی غیر قابل انکار بخشیده است. در سال 1848، 150 سال قبل از آنکه بررسی بالا صورت بگیرد، مانیفست کمونیست از “الغاء خانوداه” معاصر سخن گفت و اینکه حتی رادیکالترین بورژواهای هم از این “نیت مذموم” کمونیستهای بر می آشوبند. امروز، رادیکالها که جای خود دارند، حتی ناظرین محافظه کار هم با نگرانی و حیرت از به حاشیه رفتن خانواده سنتی به عنوان یک واقعیت جاری سخن میگویند. آن “نیت پلید” بیش از هرچیز ریشه در مناسبات سرمایه داری دارد:

مانیفست نوشت که خانواده معاصر بورژوایی که بر مالکیت خصوصی متکی است، در شکل کاملش فقط برای بروژواها وجود دارد. مکمل آن “فقدان خانوده” برای پرولتاریا و “فحشاء عمومی” است (1). مانیفست تاکیدات مکرری بر این دارد که چگونه با ورود زنان به بازار کار، روندی که بورژوازی برای تصاحب کار ارزان دائما گسترش میدهد، عملا زمینه های مادی خانواده سنتی معاصر برای بخش اعظم جامعه و برای پرولتاریا از بین میرود. هسته اصلی نگرش مانیفست به خانواده سنتی بورژوازی بر این استوار است که منفعت بورزوازی در تحلیل نهایی این است که همه اعضای خانواده کارگر از زن و مرد و تا حتی بچه ها را به فروشندگان مستقیم نیروی کار تبدیل کند.

مانیفست گرچه به جنبه های انقلابی که بورژوازی در جهت الغای مناسبات پدرسالارانه و فئودالی در رابطه زن و مرد و خانواده ایجاد کرده است، با شور و سمپاتی زیاد اشاره میکند، اما مناسبات بورژوایی در زمینه خانواده، رابطه دو جنس، موقعیت فرودست زنان و بچه ها را با بیرحمی افشاء میکند. بر زوال ناگزیر خانواده معاصر بورژوایی و “مکمل هایش” (یعنی همان فقدان خانواده برای پرولتاریا و فحشای عمومی) بهمراه زوال کل مناسبات سرمایه داری تاکید میگذارد.

انگلس در “منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت“، با بررسی خانواده بورژوایی زمان خود نشان میدهد که “خانواده منفرد” معاصر که “مولوکولهای جامعه مدرن” را تشکیل میدهد، بر خلاف ظاهر حقوقی اش، یک قرارداد آزاد و داوطلبانه مبتنی بر عشق و تمایل بین دو طرف نیست. بلکه موقعیت طبقاتی و اقتصادی طرفین نقش تعیین کننده دارد و اینکه دست آخر این مرد است (”لااقل در بین طبقات دارا“) که متکی بر مناسبات مالکیت نان آور و آقای خانه میشود، و زن فاقد قدرت مستقل اقتصادی و برده خانگی است. انگلس همچنین توضیح میدهد که این مناسبات، این شکل خانواده، در بین پرولتاریا یا بخش عظیم جامعه در حال زوال است. چرا که مرد کارگر فاقد مالکیت است و تنها اهرم اقتصادی که او را آقای خانواده میکند، یعنی مزد، نیز با عروج صنعت بزرگ و جذب روبه گسترش نیروی کار زنان کارگر، از دست او در می آید. انگلس تاکید میکند که شرط رهایی زنان این است که کل جنس مونث موقعیتی برابر با مردان در تولید اجتماعی بدست بیاورد و “این به نوبه خود ایجاب میکند که موقعیت خانواده منفرد معاصر به مثابه واحد اقتصادی جامعه الغاء شود“!

دوران طلایی خانوده هسته ای

گرچه 150 سال بعد آمارها و مشاهدات با تاکید روز افزون از جریان زوال “نهاد خانواده” و “خانواده هسته ای” خبر میدهد، اما لااقل برای دوره ای وضع چنین به نظر نمی رسید. همین خانواده هسته ای، در غرب و بیش از همه جا در آمریکا، بخصوص در دهه های 50، 60 و 70 قرن بیست میلادی برو بیایی داشت. بدلائل مختلف، از جمله رونق سرمایه داری پس از جنگ، عروج دولت رفاه و کلا دخالت دولت در تامین اجتماعی – که خود این محصول جانبی مبارزه طبقه کارگر و وحشت بورژوازی از کابوس تکرار انقلاب اکتبر بود – برای چند دهه به نظر میرسید که خانواده “سول پایه” دستکم بخش وسیعی از جامعه است. نرم اصلی (و نه تنها شکل) زندگی مشترک متکی بود بر ساختمان خانواده معاصر بورژوایی، یعنی معمولا مرد شاغل و نان آور خانوارده است و زن خانه دار و اساسا وظیفه تر و خشک کردن مرد و پرورش بچه ها را بعهده دارد. این نه فقط برای بخش های میانی جامعه، کارمندان و آن بخشی که “طبقه متوسط” خطاب میشوند، بلکه برای بخش مهمی از طبقه کارگر حقیقت داشت. ظاهرا بر خلاف مشاهده مانیفست، مبنی بر “فقدان عملی خانواده برای پرولتاریا“، برای بخش قابل توجه ای از کارگران، بویژه کارگران صنعتی و متشکل در اتحادیه ها، خانواده وجود داشت. نه فقط وجود داشت بلکه باز تولید میشد.

دستمزد کارگر معمولا بر مبنای نیازهای یک خانواده 4 یا 5 نفری تعیین میشد. تامین امکانات مادی پرورش و تحصیل بچه ها تا سنین ورود به جامعه، با اتکاء به حمایت دولتی و رفاه اجتماعی، توسط خانواده کاملا ممکن بود. این به معنی آن بود که یک نان آور، معمولا مرد، با مزد خود می توانست خرج خانواده را تامین کند. ظاهرا آن آخرین حربه ای که انگلس گفته بود از دست مرد پرولتر گرفته میشود برای بخش های مهمی از طبقه کارگر حتی با قدرت بیشتری بدست گرفته شد. تحت این شرایط بسیاری ناظرین، فعالین جنبش زنان و حتی “مارکسیست ها” بر ارزیابی های مارکس و انگلس و مانیفست تردید میکردند، با برچسب “قرن نوزدهمی” بودن آنها را رد میکردند و یا اصولا قادر به درک شان نبودند.

برابری حقوقی، انقلاب جنسی

در سرمایه داری دولت رفاه بر تمایل آتشین سرمایه داری برای کشاندن همه افراد خانواده به بازار کار و به زیر یوغ استثمار مستقیم سرمایه تا حدودی مهار زده شد، ولی این تمایل از بین نرفت. آمارهای بالا نیز نشان میدهد که چگونه اشکال دیگر خانوار و زندگی مشترک در آمریکای اوائل دهه 70 در قیاس با خانواده هسته ای وزن قابل توجهی داشت. اما مهمتر از این، پیش شرط های تحولات عظیم در زمنیه خانواده و مناسبات دو جنس و رفع موانع کشاندن وسیع زنان به بازار کار در همین دوره فراهم شد. این پیش شرط ها مقدمات حقوقی، اجتماعی و اخلاقی برای آزاد کردن زنان از یوغ مناسبات خانواده سنتی بود.

این مهم نه توسط سرمایه داری دولت رفاه و یا مدافعین آن، بلکه بویژه توسط جنبش برابری طلبی زنان و همچنین انقلاب جنسی دهه 60 و 70 صورت گرفت. درست است که تاریخا انقلاب اکتبر و فرمانهای حکومت بلشویکی دوره جدیدی در مبارزه برای برابری حقوقی زن و مرد را آغاز کرده بود، اما جنبش های دهه های 60 و 70 با به میدان کشیدن توده های وسیع نقش کلیدی را در جنبش برای کسب برابری حقوقی در غرب و به این اعتبار کل تاریخ سرمایه داری ایفاء کردند. جنبش برابری طلبی به تمامی مظاهر تبعیض حقوقی علیه زنان در جامعه و در خانواده حمله برد، علاوه بر موفقیت های حقوقی که بدست آورد کلا اعتماد به نفس، حضور و دخالتگری اجتماعی زنان را در مدار بالاتری قرار داد. انقلاب جنسی نرم های اخلاقی و تابوهای جنسی را که مترادف با خانواده سنتی است و طی هزاران سال حاکمیت خانواده تک همسری پدرسالار بویژه علیه زنان وضع شده اند، یکی پس از دیگری شکست. این جنبش ها، البته در کنار تحولات تکنیکی و اجتماعی که “عمومی کردن کار خانگی” را هدف قرار داده بود، زنان را از بندهای حقوقی و سنتی و اخلاقی که آنها را به بردگی خانگی محکوم میکند، رها میکرد و مقدمات ورود وسیع و بی سابقه آنها بعنوان “کارگر آزاد” به بازار کار را تسهیل میکرد.

الغاء خانواده توسط بورژوازی؟!

با انقلاب تکنولوژیک دهه 70 و 80 قرن بیست میلادی و مسابقه عظیم در بالا بردن بارآوری کار و جستجوی نیروی کار ارزان، با گسترش وسیع سرمایه چه در سطح جهان و کارگر کردن تقریبا تمامی زحمتکشان جهان، و چه به زیر سلطه مستقیم کشیدن تمامی گوشه و زوایای زندگی اجتماعی، با حمله جهانی جناح راست به اتحادیه ها و دستاوردهای کارگرن – که همه اینها سرانجام در فروپاشی سرمایه داری برنامه ریزی شده بلوک شرق، افول دولت رفاه و پیروزی بلامنازع سرمایه داری بازار در آغاز دهه 90 یک کاسه شد – یکباره تمام آن روندهای پایه ای که مانیفست و “مارکس قرن نوزدهمی” در مورد سرمایه داری و خانواده معاصر دیده بود مجددا به سطح آمد. البته در ابعادی دیگر و در سطحی متفاوت:

ورود زنان به بازار کار در طول چند دهه گذشته وسیعا رو به افزایش گذارده است. زنان تقریبا در تمامی جهان بخش نیروی کار ارزان هر کشور را تشکیل میدهند. مشاغل تحت حمایت اتحادیه ، با مزایا و تامین اجتماعی مادام العمر، جای خود را بیش از پیش به مشاغل موقت، قرار دادی و بدون تامین و مزایا داده است و میدهد. مبنای تعیین دستمزد حداقل نیازهای خانواده چهار پنج نفره نیست. بلکه بیش از پیش فرد کارگر و حداقل نیازهای او مبنا قرار میگیرد. در بهترین حالت فرض بر این است که هردو والدین کار میکنند. (دستمزد کارگران در هر کشور سرمایه داری پیشرفته ای که میخواهید در نظر بگیرید و با مخارج روزانه یک خانوار 4 نفره در آن کشور مقایسه کنید، خواهید دید که برای داشتن یک زندگی پیش پا افتاده و خاکستری در اغلب موارد دستکم به دستمزد دو شاغل احتیاج دارید!) حتی بچه ها، اگر از استثمار مستقیم کودکان که در ابعاد چند صد میلیونی در جهان جریان دارد بتوانیم بگذریم، در کشورهای پیشرفته سرمایه داری رفته رفته به وضعیتی سوق داده میشوند که خودشان باید عمده خرج تحصیل و آموزش خود را با کار بعدی خود، یعنی با بازپرداخت وام های تحصیلی، بپردازند. و غیره.

تحت این شرایط، بدیهی است که “خانواده سنتی” معاصر و “خانواده هسته ای“، حتی در آمریکایی که 30، 40 سال پیش دژ تسخیر ناپذیر این شکل خانواده مینمود، در رفابت با “خانواده” تک والدی، زوج های هم خانه ای که ازداوج نکرده و خیال ازدواج ندارند، اشکال دیگر زندگی مشترک و حتی مجردهای مادام العمر، دارد میدان را خالی میکند. زوال ناگزیز خانواده سنتی بورژوایی؟ “فقدان عملی خانواده” برای پرولتاریا؟ تحقق پیش بینی های مانیفست؟ به یک معنی بله، اما نه تماما. بدون تردید عصر جدیدی در تحول خانواده آغاز شده و برج و باروهای خانواده معاصر بورژوایی فرومیریزد، اما خود بورژوازی و مناسبات بورژوایی هنوز بر سر کار است! (حال آنکه پیش بینی مانیفست زوال خانواده بورژوایی و مکمل هایش همراه با زوال سرمایه است.)

تحول خانواده بشیوه سرمایه داری

این تحولات در بنیاد خود و از لحاظ تاریخی جنبه مترقی و روبه جلویی دارد. ولی مثل هر انقلاب و تحولی که بورژوازی به پیش برده است با خون و عرق و اشک انسانها آمیخته است. بورژوازی برای منافع خودش دارد شرایط رهایی بشر و بویژه زنان و بچه ها را از شر خانواده سنتی و متکی بر مالکیت خصوصی، استیلای مرد بر زن و والدین بر بچه ها را به سرعتی شگرف فراهم میکند. اما سرمایه داری این تحولات را از طریق له کردن انسانها، بویژه زنان و بچه ها، در لای چرخ دنده های ماشین استثمارش انجام میدهد. ورود بی سابقه زنان به بازار کار گرچه زمینه مادی به عهده گرفتن “نقش برابر در تولید اجتماعی” است، اما حرکت سرمایه از سر علاقه به نقش برابر زن و مرد در تولید و رهایی زن نیست. دنبال ارزش اضافه است و خواهان نقش روز افزون نیروی کار ارزان زنان در تولید است.

مطابق آمار سازمان جهانی کار فقیرترین بخش های طبقه کارگر در تمام جهان، از جمله در همان آمریکا، خانوارهای تک والدی به سرپرستی زن (سینگل مام ها) هستند. کار خانگی زن، بردگی خصوصی زن در خانه، گرچه در برابر تمایل سرمایه برای کشاندن زن به بازار کار فرعی میشود، گرچه بسیاری از فونکسیونهایی که سنتا زن در خانه انجام میداد اکنون توسط رستوران، بیمارستان، خانه سالمندان، مهد کودک و غیره انجام میگیرد، و بعضا به عرصه تحرک و سودآوری سرمایه تبدیل شده است، اما از بین نرفته است. حتی در مواردی اشکال حادتری به خود گرفته است: حالا شما مادران تنهایی را دارید که با کمترین دستمزد و مزایا در بازار کار جان میکنند و در خانه نیز بچه ها را عمدتا دست تنها بزرگ میکنند. حتی آنجایی که خانواده به حیات خود ادامه میدهد و یا پدر و مادر با هم زندگی میکنند، در اغلب موارد زن مجبور است ضمن کار در بیرون در عین حال بار بخش اعظم کار خانگی را نیز بدوش بکشد. فشار روحی و روانی، خشونت خانگی علیه زنان، آزار جسمی و اسید پاشی و ترور زنان (بویژه در کشورهای اسلامی) توسط شوهران، دوست پسرها و برادران، از محصولات جانبی تحول خانواده در دنیای تحت تسلط سرمایه است. چرا که سرمایه داری از یکسو زنان را به بازار کار میخواند و پایه های مناسبات سنتی را سست میکند، ولی از سوی دیگر اخلاقیات مردسالانه، مذهب و همه مدافعان موقیت سنتی و فرودست زنان را چه به دلیل منفعت اقتصادی مستقیم، یعنی ارزان نگه داشتن نیروی کار زن، و چه به دلیل منافع سیاسی و ایدئولوژیک برای حفظ و تحکیم حکومت های خود، تداوم می بخشد. یا دستکم هیچ تعجیلی در تغییر آنها نشان نمی دهد.

بچه ها قربانی دیگر این تحول خانوداه به شیوه سرمایه داری اند. بویژه در کشورهایی که قوانین حمایتی و رفاهی از کودکان و زنان سرپرست خانواده وجود ندارد، کودکان متولد شده خارج از چهارچوب سنتی ازدواج بیش از کودکان خانواده های سنتی در معرض فقر و تباهی قرار دارند. مشکلات روحی و روانی ناشی از طلاق ها و جدایی ها و همینطور خشونت خانگی نه فقط زنان که کودکان را مستقیما قربانی میگیرد. پدیده جهانی و روبه گسترش “بچه های خیابان” که به سمبل سرمایه داری آخر قرن بیستم در بسیاری کشورها تبدیل میشود، از مصادیق بارز “فقدان خانواده برای پرولترها” است.

“الغاء خانواده” سنتی به شیوه بورژوایی طبعا مردان را نیز، گرچه به گونه ای متفاوت اما به همان درجه بیرحمانه، تحت تاثیر قرار میدهد. بسیاری از اینان هنوز به حفظ موقعیت برتر مرد در خانواده سنتی چنگ میزنند و به عاملین مفلوک اعمال شرایط فوق بر زنان و کودکان تنزل داده میشوند. بعلاوه عشق بین زن و مرد، گرچه بر زمینه استقلال نسبی اقتصادی زن زمینه گسترش و غنای بیشری یافته است، ولی هنوز اسیر ملاحظات اقتصادی و سیاسی بسیاری است. هنوز این تمایل و عشق متقابل نیست که مبنای انتخاب جفت و همسر است.

و بالاخره تحول خانواده سنتی و زوال آن بشیوه سرمایه دارانه طبعا مکمل آن یعنی “فحشای عمومی” را از بین نبرده و نمی برد. گرچه شاید ابعاد (نسبی) آنرا در بعضی جاها به نسبت فرن نوزده و نیمه اول قرن بیست کمتر کرده است، اما در عوض آنرا به یک “صنعت جهانی” تبدیل کرده است. برای بخشی از زنان و دختران جوان، بویژه در کشورهای جهان سوم، وارد شدن به بازار کار مترادف با اشتغال در صنعت فروش سکس است. در بضی کشورهای آسیای جنوب شرقی صنعت تن فروشی در کنار صنعت توریسم و هتلداری و در ارتباط نزدیک با این دو بخشی مهمی از اقتصاد کشور را تشکیل میدهد! قاچاق زنان از اروپای شرقی و مرکزی به منظور کار در “صنعت سکس” اروپای غربی سر به صدها هزار مورد میزند.

همین اشارات کافی است تا دید در جامعه ای که ارزش انسان در تحلیل نهایی بر مبنای تولید ارزش اضافه و سود تعیین میشود، عزیزترین روابط انسانی یعنی رابطه دو جنس، تولید مثل و رابطه والدین و فرزندان به چه بیراهه و مکافاتی کشانده میشود.

سرانجام خانواده

برخی از همین جوانب تحول خانواده بشیوه بورژوایی و عوارض آن است که مورد دستاویز راست ترین و ارتجاعی ترین نیروها، از جمله مذهبیون عالم قرار میگیرد تا “بازگشت به خانواده سنتی” و “ارزش های خانوادگی” (بخوانید ارزش های پدر سالار و ضد زن) را موعظه کنند. باید جلوی این موعظه ها ایستاد و آنها را افشاء کرد. هرچند که اینگونه تبلیغات هم از هر هرگونه محتوای واقعی خالی است و فقط وقتی مطرح میشود که منفعت بخشی از بورژوازی مطرح باشد، اما باید نشان داد که چگونه در خدمت تداوم وضعیت موجود و بندگی انسانها نسبت به اشکالی از خانواده است که عصر آنها سالهاست به سر آمده است.

راه حل برگشت به عقب نیست. سنت و مذهب و تلقیات دنیای کهنه، بویژه آنجا که به خانواده برمیگردد، سرتاپا مردسالارانه ، زن ستیز، تحقیر آمیز و ارتجاعی است. چاره کار حرکت به جلو است. به یمن پیشرفت تکنولوژی و افزایش بارآوری کار بشری، به یمن شرکت وسیع زنان در تولید و زندگی اجتماعی، زمینه های یک نوع نوین از مناسبات انسانها با هم فراهم شده است. باید اینرا گسترش داد و علیه تمام عوارض ضد انسانی که استثمار سرمایه داری به آن تحمیل میکند مبارزه کرد.

برابری حقوقی و کامل زن و مرد، آزادی طلاق، برابری در سرپرستی و نگهداری از بچه ها، تعهد کامل دولت و جامعه در مقابل تامین رفاه و بهداشت و تحصیل تمامی کودکان، مزد برابر در ازاء کار برابر، الغاء هرگوه تبعیض جنسی در استخدام و اشتغال، مبارزه علیه قوانین و سنت های مذهبی و ارتجاعی که ستم کشی زن را توجیه میکند، آزادی کامل مناسبات جنسی افراد بزرگسال، غیر جنایی کردن زندگی فروشندگان سکس، کوتاه کردن دست باندها و سازماندهنگان فحشاء، برقراری بیمه بیکاری مکفی برای هر انسان آماده به کار و نظایر این مطالبات راه مقابله فوری با عوارض تحول بورژوایی در خانواده است.

اما راه حل قطعی بی تردید الغاء مالکیت سرمایه داری و الغاء کار مزدی و بنای جامعه ای است که در آن اصل نه تولید سود که پاسخگویی به نیازهای انسانی است. در چنین جامعه ای مبنای هرگوه تبعیض و ستمکشی زنان از بین خواهد رفت، همه بچه ها تحت حمایت کامل جامعه خواهند بود، و روابط جنسی و تولید مثل و زندگی مشترک از یوغ عقب ماندگی های تاریخی بشر رها میشود. در آنجا برای اولین بار در تاریخ، چگونگی زندگی مشترک و مناسبات جنسی انسانها را نه ملاحظات اقتصادی، عقب ماندگی های اجتماعی و سنتی که عشق و تمایل آزادانه متقابل رقم خواهد زد.

—————-
زیرنویس:
1) در مانیفست آمده است:
“الغاء خانواده! حتی افراطی ترین رادیکالها در برابر این نیت مذموم کمونیستها از کوره در میروند.
بنیاد خانواده حاضر، خانواده بورژوایی، بر چه پایه های قرار دارد؟ بر سرمایه، بر مداخل خصوصی. این خانواده در شکل کاملا توسعه یافته اش فقط در بین بورژواها وجود دارد. اما مکمل این وضعیت، فقدان عملی خانواده برای پرولتاریا و فحشاء عمومی است.
خانواده بورژوایی طبعا زوال می یابد وقتی مکملش از بین برود، و هردو اینها با زوال سرمایه از بین خواهند رفت.”

ترجمه بالا از متن انگلیسی 1888 که تحت نظارت انگلس و توسط مور از آلمانی ترجمه شده، صورت گرفته است. در ترجمه فارسی مانیفست، که بر اساس ترجمه چاپ 1951 روسیه با اصلاحاتی توسط “اداره نشریات زبانهای خارجی پکن” انتشار یافته است، به جای “فقدان عملی خانواده در بین پرولترها” آمده است: “بی خانمانی اجباری پرولتاریا” که معنی بسیار متفاوتی دارد.

خانواده و پلاتفرم چپ

کامران مزین، ایران

“مصطفی جان سلام در مورد پاسخی که در مورد خانواده و زندگی مشترک به من داده بودی (هفته گذشته نامه ها) راستش فکر نکنم هیچ کس به طور مشخص متوجه شد.ا ین کمونیسم عجله ای تو منو کشته.!!! اما به هر صورت برای اینکه بفهمم ماجرا از چه قراره اول بگویم که درباره زندگی عمومی کارگران و دهقانان و روستاییان چینی که اظهار بی اطلاعی کرده بودی این یکی از مراحل گذار چین در راه صنعتی شدن بود. که البته بزرگترین بهانه ان هم که دولت چین اشاره داشت وجود مرد سالاری و اطاعت برده وار کودکان و زنان چینی از مردان بود که سبب شد مکانهایی تحت عنوان کمون ساخته شوند. هزاران نفر در هر کمون حضور داشتند که البته تحت مقرارات دولتی بود و به گونه ای ما را یاد اردوگاه های پناهندگان میاندازد. و اصلا مورد تایید هیچکس از جمله زنان نبود. تجربه چین شکی نیست که ربطی به کمونیسم ندارد. اما به هر صورت زندگی کمون و یا چیزی شبیه آن حتی در صحبتهای هفته قبول تو هم برداشت شد. اینکه می گویی زندگی مشترک عمومی سالهاست مورد تایید ماست یعنی چی؟
سوال مشخص من این است که آیا خانواده باید به یک ارکان اجتماعی تبدیل شود؟ فکرکنم این یک تعریف نرمال از خانواده باشد. با توجه به اینکه خانوداه در تعریف فرهنگ ملی و مذهبی به شدت از جامعه و ارتباط مشترک با جامعه دوری میکند و هرکه خارج از خود را غریبه میپندارد و نگاهی ناموسی به اعضای خود دارد. تعریف کمونیستی این است که بنیان چنین خانواده ای باید متلاشی شود. جایگزین ان چگونه میتواند شکل بگیرد؟ آنچه چین انجام داد این بود که آن را به طور (کمونی؟) متلاشی نماید و همه مردم را خواهر و برادر خود بداند .ان تعریف ناسیونالیسم چینی بود . اما تعریف ما خب قبول که از چینی ها متفاوت است اما به طور مشخص چگونه است؟ آیا خانواده باید در خانه هایی چون کمون قرار بگیرند و تحت قانون کلی افراد ان قرار بگیرند؟ آیا این راهی برای متلاشی کردن قوانین مرد سالاراست؟ یا بر اساس خواست انسانی یک انسان شکل میگیرد؟
پلاتفرم چپ هم که رفقا دادند چند کلامی حرف دارم. مخالفت عملی با لایحه خانواده و جریان راست فمنیستی اسلامی بسیار درست و منطقی است اما به نظر من حکم دادن در مورد جز به جز قوانین زن توسط چند نفر به نام کمونیست هیچ اصولی نیست .. رفقا در نظر نمیگرند که ما هنوز در مرحله قدرت نیستیم که جز به جز در مورد قوانین اظهار نظر کنیم. چیزی که همان پلاتفرم ان را روشن میکند. اینکه مثلا خانم ایکس یا ایگرگ بنشینند و بگیوند فلان چیز برای زنان خوب است هرکس موافق است چپ است و هر کس مخالف است راست است نمیتواند یک کار درست باشد. این پلاتفرم با برنامه یک دنیای بهتر تفاوتی که دارد این است که در همه مسائل دخالت کرده حتی از قبل همه چیز را مشخص کرده و حتی جاهایی به برنامه حزب تبصره هم اضافه کرده. چیزی که دنیای بهتر عاری از آن بود.ان برنامه ای که به طور کلی نوشته شده بود و نگاه کنید پلاتفرم با قانون اساسی و طرح و لایحه کاملا متفاوت است. این رفقا میتواستند این برنامه و خواستهایشان را بدون این که روی کاغذ بیاروند بیان نمایند بدون این حکم کلی و امضا شده روی ان بزنند. میتوانستند بنشینند درباره لایحه خانواده و موارد مشخص اپارتاید جنسی در روی پلاتفرم توضیح دهند و و خواستهایشان را جایی دیگر اعلام کنند. مواردی چون اینکه اگر مثلا زن و مرد در نام خانوادگی فرزند به توافق نرسیدند نام مادر خود به خود در شناسنامه درج میشود را نمیدانم چقدر مهم است که باید یک حکم کمونیستی روی ان بخورد. یا اینکه سن ازدواج انتخاب کنند.انهم در شرایطی که در دنیای بهتر سن رابطه ازاد جنسی و ازدواج 15 سال بالاتر از 15 سال است و اینجا 16 سال تعیین شده..ضمن انکه اینها چیزی نیست که امروز باید مورد کار ما قرار بگیرند. اینها مسائلی است که میشد فردای قدرت روش بحث کرد. ما باید به یک سری مسائل کلی تر بپردازیم. چون حق آزادانه رابطه جنسی و یا (ممنوعیت) تعدد زوجات و سکولاریزه کردن زندگی زن و مرد و …
مسائلی چون حق نام کودک ویا مهریه و شیر بها خود به خود فردای جمهوری اسلامی حل میشود و میشد روی جزییان اینها بعدا بحث کرد. وقتی اساس قانونی سکولار باشد دیگر چه جایی برای تشریفات مذهبی در ازدواج است؟ فکر نکنم در دنیای سیاست دیگر کسی امروز جز سران جمهوری اسلامی به مهریه و شیر بها فکر میکنند. جمهوری اسلامی که برود دیگر مهریه و شیر بها چه نقشی در جامعه دارد؟ وقتی شما خواست را بر اساس برابری زن و مرد تعیین میکنید دیگر فکرنکنم لازم باشد تاکید شود که این یعنی اینکه من با مهریه هم مخالفم. اینها و ان بحث چیزی بود که میخواستم بگویم. شاد باشی“

ج.ک: کامران جان اینهمه نکات تو حتی با کمونیسم خیلی عجله ای مثنوی هفتاد من جواب لازم دارد. اما از شوخی گذشته، در مورد سوال اول بازهم متاسفانه باید بگویم که از ماجرای چین اطلاع ندارم و این اطلاعاتی هم که شما داده ای موضوع را خیلی عجیب و غریب تر میکند. البته اگر تعبیر چینی و مائویی دیالکتیک جزوه “در باره تضاد” مائو باشد، آنوقت تعجبی ندارد که در زمینه خانواده به همچه کارهای عجیبی دست زده باشند. بهر حال همینقدر میتوانم بگویم که اینطور چیزها هیچ ربطی به کمونیسم ندارد. کمونیست ها تا آنجا که من میدانم (مثلا با رجوع به مانیفست کمونیست و یا “منشاء خانواده“) هیچ شکل خانواده ای ارائه نمی دهند. بحث کمونیست ها در این مورد نیز اساسا سلبی است. سلب اوضاع موجود. کمونیست ها خواهان الغاء مناسبات برده وار فعلی و از جمله الغاء خانواده سنتی موجود هستند. کمونیست ها خواهان الغاء روابط و مناسباتی هستند که در آن پدر سالاری و بردگی زن و بردگی کودکان مفروض است. روابطی که نهایتا بر مالکیت خصوصی استوار است. ما خواهان حذف تمام عوامل و شرایط و قوانینی هستیم که انسانها را مجبور کند جز بر اساس تمایل آزادانه خود وارد رابطه جنسی و زندگی مشترک شوند. اثباتا چه میگوییم؟ به نظرم اینرا باید بدست آیندگان سپرد. البته میتوان بحث کرد، اما برنامه و طرح برای جامعه نمی توان داد. برای مثال انگلس معتقد است که سرانجام عشق جنسی اگر روابط آزادانه و بر اساس تمایل طرفین باشد به تک همسری می انجامد. اما همین انگلس هم در کتاب منشاء خانواده میگوید ما محق نیستیم در باره روابط جنسی انسان ها در جوامع آینده از پیش چهارچوب تعیین کنیم. (دارم از خاطره نقل میکنم و فرصت نیست که عین نقل قول را پیدا کنم.) کامران جان در این شماره یک مطلب با عنوان “سرانجام خانواده” داریم که شاید در یافتن پاسخ برای سوال شما کمک کند. دستکم امیدوارم که ادامه بحث را روشن تر کند.
در ضمن یک جاهایی از بحث تو را متوجه نیستم کامران جان. مثلا من نگفتم ” زندگی مشترک عمومی سالهاست مورد تایید ماست” که حالا بگویم یعنی چه. این جمله اصلا معنی روشنی ندارد. “زندگی مشترک عمومی“؟ یعنی همه باهم بطور عمومی زندگی مشترک دارند؟ و این سالها مورد تایید ما بوده است؟ جواب هفته پیش را نگاه کردم. همچه چیزی وجود ندارد.
اما در مورد تکه دوم نوشته ات که نقد به “پلاتفرم چپ” است، راستش را بخواهی برخی جاها درست و حسابی سر در نیاوردم. (فکر کنم این روزها سرم یه جایی خورده متوجه نشده ام!) از شوخی گذشته، ما یک سری مطالبات در زمینه زندگی مشترک داریم که در برنامه یک دنیای بهتر آمده است. این مطالبات را مثل همه مطالبات دیگر مثلا در زمینه دستمزد، کاهش ساعت کار و غیره و غیره باید مطرح کرد. این مطالبات برای این نیست که وقتی ما به قدرت رسیدیم در باره آنها حرف بزنیم. برعکس این مطالبات و بسیج نیرو حول آنها به ما امکان میدهد که حکومت بورژوایی را کنار بزنیم و قدرت را بگیریم و بطور همه جانبه تمام برنامه مان را پیاده کنیم. اینکه یک تعداد رفقای ما به اسم خود این پلاتفرم را امضاء کردند دلیلش این است که میخواهند جنبش و حرکتی حول آن پلاتفرم راه بیندازند و تا همینجا نیز راه انداخته اند و باید گسترش یابد. من نمی فهمم اشکال این چیست؟ در همه زمینه ها میشود گفت خانم ایکس و آقای ایگرگ نباید بنشینند و بگویند جامعه چه کند. آنوقت من از تو می پرسم دیگر اصلا حزب درست کردن و برنامه دادن و متشکل شدن و متشکل کردن برای چیست؟ در همه این موارد ابتدا چند تا خانم ایکس و آقای ایگرگ دور هم می نشینند و خط و خطوطی را معلوم میکنند و بقیه را به آن فرامیخوانند. میتوانی نقد کنی که اینجا و آنجا مطالبه نادرستی را مطرح کرده اند، اما نفس کار را دیگر چرا زیر سوال ببریم؟ در مورد اینکه مطالبات پلاتفرم چپ تبصره هایی بر مطالبات مندرج در یک دنیای بهتر افزوده است متوجه نشدم. اگر موارد مشخص آنرا برشمری بهتر میشود بحث کرد. در مورد اینکه دیگر کسی جز جمهوری اسلامی از شیربها و مهریه حرفی نمی زند، البته مطمئن نیستم اینطور باشد و اگر هم باشد خب جمهوری اسلامی حکومت آن مملکت است و با قوانین خود مردم را مجبور میکند که در چهارچوب های مورد نظرش حرکت کنند. باید این حکومت را برانداخت و اینرا کاملا درست میگویی، اما برای انداختن این حکومت خیلی فاکتورها و از جمله طرح مطالبات مشخص و بسیج نیرو تعیین کننده است. در ضمن فراموش نکن که پلاتفرم چپ در بند مطالباتش خلاصه نمی شود. چندین بند دارد و یکجا هم مطالبات را بطور مشخص و در جزئیات میگوید. کامران جان امیدوارم این سطور عجله ای خدای نکرده آسیبی به تو نرساند. مخلص، مصطفی.

لایحه بردگی و انقلاب زنانه!

سیاوش شهابی

تا کنون دیگر کمتر کسی هست که از ارائه لایحه ضد انسانی خانواده رژیم اسلامی خبر نداشته باشد

. لایحه ای که نمایندگان دزد و مفت خور مجلس، آیت اله های میلیاردر و مراجع تقلید مرتجع و ضد زن بند بندش را، از صیغه گرفته تا تعدد زوجات و عدم حق برابر طلاق و تا عدم حق برابر شهادت در دادگاه را مستقیما از احکام قرآن و قوانین اسلام گرفته اند. اسلامى که ماهيت ضد انسانی خود را مخصوصا در رابطه با حقوق اجتماعى زن، به روشنى در عملکرد جمهورى اسلامى در طی 3 دهه آشکار کرده است٬ اینبار ماهیت کثیف و ضد بشری خود را با دست بردن و دخالت درابتدایی ترین حقوق انسانها بیش از پیش نمایان ساخت
.
اما چرا امروز یک چنین لایحه ای از سوی رژیم باید ارائه شود؟ شاید جوابش نزد رفسنجانی باشد که در جمع مفتخوران حوزه علمیه مشهد گفت قوانین ما کاملا فقهی نیست

! واقعیت این است که وحشت عقیم شدن حملات اسلامی علیه زنان و جامعه است که برای پاسخگویی به شرایط روز (روی این شرایط روز تاکید دارم) چنین لوایحی تصویب می شود
.


اين حرکت٬ نشاندهنده یک بن بست هولناک سیاسی و ایدئولوژیک رژیم در به بند کشیدن جامعه ای است که از هر سو برای سرنگونی اش دارد صف آرایی می کند

. به حق انقلاب آینده ایران یک انقلاب زنانه است و این یکی از نشانه هایش است. قرار بود زنان به زور حجاب و راه انداختن یک آپارتاید جنسی با چوب و چماق به خانه بروند و دست از مبارزه برای حقوق برابر بر دارند ولی نشد٬ قرار شد صدای زن را زیر چادر و مقنعه خاموش کنند تا حرفی برای خواست طلاق یا حضانت کودک خود نزند ولی نشد٬ برخی کوشیدند زنان را با پختن یک میلیون کاسه آش نذری و آیت الله های فمینیست مشغول کنند و نشد٬ قرار بود زنان و جوانان در این جامعه با طرحهای رنگین امنیت اجتماعی ساکت شوند ولی نشد و این چنین است که نابغه های آخورنشین مجلسشان چنین لوایحی تصویب کنند. باید مقابل این طرح ارتجاعی ایستاد وآن را افشا کرد
.

پلاتفرم چپ علیه لایحه خانواده رژیم اسلامی بر همین مبنا ارائه شده

. با ارائه این پلاتفرم علیه لایحه خانواده رژیم اسلامی، پرچم اعتراض چپ و آلترناتیو بلند شده است و ما همه جوانان آزادیخواه و برابری طلب را به حمایت از آن و دست زدن به یک مبارزه گسترده و تمام عیار فرامیخوانیم. این پلاتفرم را به همه معرفی کنید و از هر کس که می توانید بخواهید تا به آن بپیوندد و آن را امضا کند. آن را در وبلاگها و سایتهایتان معرفی کنید و در جمعهای دوستی و محافل خانوادگی درباره اش بحث و گفتگو کنید. بر در و دیوار شهر و محله اتان شعارهایی در اعتراض و رد این لایحه بردگی بنویسید. پلاتفرم را چاپ کنید و تا آنجا که می توانید در معابر پر رفت و آمد٬ پارکها٬ اتوبوسها٬ سالنهای سینما٬ ورزشگاهها و خلاصه هر کجا که می توانید آن را پخش کنید و در گسترده تر کردن جبهه اعتراض به رژیم اسلامی بکوشید

افشای دفاع مرتجعانه مهرانگیز کار از ائتلاف راست علیه لایحه خانواده!

مهرنوش موسوی

1. مهرانگیز کار یکی از مدافعین ائتلاف راست علیه لایحه خانواده است که با ذوق و شوق بسیار در نوشته اخیر خود خبر از یک ائتلاف و همبستگی زنانه! داده است. به مشروح سخنان وی میپردازم. قبل از این باید گفت که موضع گیری امروز ایشان در رابطه با لایحه خانواده رژیم اسلامی بدون ارتباط یا کل پرونده سیاه وی در دفاع از رژیم جمهوری اسلامی، دوم خرداد و خاتمی و در دفاع از دین زن ستیز اسلام نیست. مهرانگیز کار تا جا داشته از این نظام، مصلحت و منفعتش و قوانین اسلامی با پوشش حقوقی دفاع نموده است. مهرانگیز کارکسی است که رسما و علنا از صیغه دفاع کرده است! ( با فاکت در این نوشته اثبات میکنم) کسی است که از قانون اساسی جمهوری اسلامی دفاع و در باره آن چنین گفته است: " قانون اساسی جمهوری اسلامی در دیباچه خود منزلت والایی برای زن قائل شده و وعده میدهد ... موازین اسلام اگر بر حسب رای فقهای روشن بین که بر نقش زمان و مکان در تغییر تفاسیر توجه میدهند تعریف بشود، نه تنها مانعی در برابر حقوق زن به شمار نمی رود، بلکه عامل رشد و اعتلای حقوق زن نیز خواهد شد!" ( صفحه 53 کتاب رفع تبعیض از زنان)
بد نیست ابتدا برای تازه کردن حافظه برخیها بازخوانی کوتاهی در باره تاریخ زندگی سیاسی ایشان داشته باشیم. تاریخ زندگی سیاسی افراد این طیف، کسانی چون مهرانگیز کارها، شیرین عبادیها، بهمن نیرومندها و... که امضائشان را پای پلاتفرم راست بر علیه لایحه خانواده رژیم گذاشته اند، خود گویای عمق پروژه سیاسی راست امروزشان میباشد.

آنچه در تاریخ زندگی سیاسی مهرانگیز کار خصلت نماست، ثبت شکست دو پروژه سیاسی است. یکی شرکت ایشان برای دفاع از خاتمی در کنفرانس برلین و موضع گیریهای خفن متعاقب آن بود و یکی پروژه رفراندم و انقلاب مخملی شش نفر دات کام! که وی با همکاری رضا پهلوی، محسن سازگارا و بقیه کلید زده، اما به بازار نیامده به زمین زده شد. شکست خورد! دود شد و به هوا رفت! حتی جرئت نکردند جنازه اش را جمع کنند.
اولین شکست در کنفرانس برلین زمینه ساز ورود ایشان به شکست دومی شد. شکست اولی که در کنفرانس برلین نصیبشان شد، محصول مستقیم دخالت حزب کمونیست کارگری در کنفرانس برلین و تعرض منصور حکمت به کلیت نظام و بلند کردن پرچم نه مردم ایران به دوم خرداد و خاتمی بود. کنفرانس برلین قرار بود درست در کشوری که حکم جلب رفسنجانی و فلاحیان و... در دادگاه میکونوسش صادر شده بود، این بار به اسم اصلاحات زمینه ساز پذیرایی از خاتمی شود. مهرانگیز کار و گنجی و جلایی پور و... آمده بودند سور و سات فرش قرمز انداختن زیر پای خاتمی را برای گفتگوی تمدنها جور کنند. منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری نگذاشتند. رهبر حزب کمونیست کارگری ایران، اولین رهبر اپوزیسیون چپ ایران بود که با صدای بلند علیه خاتمی پای خود را وسط صحنه سیاست ایران گذاشت. درست در حالیکه بقیه یا به استقبال دو خرداد رفته بودند، یا از حال رفته و خیال میکردند مردم ایران دست از خواست سرنگونی نظام شسته اند، این منصور حکمت بود که با صدای بلند گفت نه! رضایت نمیدهم! نظام باید برود! اعلام کرد که 20 میلیون رای، نشان نفرت مردم به ناطق نوری بود، علاقه به خاتمی نبود! رای مردم ایران را در مضحکه انتخابات نمیتوان مزنه کرد. اواعلام کرد که خود تقابل درونی نظام نتیجه مستقیم فشار مردم از پایین است! استیصال نظام است! وی کمپین وسیعی را علیه نظام و ریاکاری خاتمی و دوم خرداد سازمان داد. پروژه دوم خرداد در جامعه ایران نگرفت! شکست خورد! مردم ایران از خاتمی عبور کردند. معلوم و مسجل شد که حق با کنفرانس برلینیها بود. حق با منصور حکمت و حزبش بود! این رژیم غیر قابل اصلاح است! سیاست حزب کمونیست کارگری در مقابل نظام و در افشای خاتمی سر از خانه میلیونها نفر ازمردم در آورد. امروز اما، هر کسی نداند، خود مهرانگیز کار فهم کرده است که رژیمی که حتی غرو لندهای خود وی و امثال خاتمی و حجاریان و گنجی را نیز تحمل ننمود، دستمزد آنها را با تعرض بیشتر داد، دیگر جایی برای ترفند اصلاح خودش باقی نگذاشت. دوم خرداد تاریخ مصرفش برای فرصت خریدن تمام شد. پاسخ " چه باید کرد؟" طیف دو خرداد، بعد از قبول این شکست سنگین، از سوی لایه های زیادی از این جنبش، سکوت و سردرگمی و استیصال بود، لایه دیگری اما راه را در این دید که به آپوزیسیون پروغرب اسباب کشی و شیفت کند. با حفظ حق اسلامی ماندن! عقب مانده بودن! شرقزده بودن! و البته امتیاز چشم دوختن به درون حکومت و ارتباط با جناحهایی از آن تحت حمایت آمریکا! چه میشد کرد؟ پیچ سیاست هیئت حاکمه خود آمریکا روی همین پروژه تنظیم شده است. آمریکا ترجیح میدهد برای تغییر نظام با آپوزیسیون درون آن کار کند! کم خرجتر است، آن هم در مملکتی که مردم در کمین حکومت نشسته اند. منطبق با همین سیاست از سویی و درس گرفتن از شکست خاتمی و دوم خرداد در کنفرانس برلین این بار مهرانگیز کار به سمت رفراندوم چرخید! پروژه اصلاح رژیم بدل شد به رفراندوم کردن برای برکناری مخملی آن! پروژه برپایی رفراندوم که مهرانگیزکار، سازگارا، رضا پهلوی، حزب مشروطه و... دنبال آن بودند فی الواقع بخش اصلیش همانا تقاضای استقرار نیروهای سازمان ملل در تهران به بهانه نظارت بر برپایی رفراندوم بود. قرار بود با نشان دادن فشار غرب، این بار خامنه ایی را متقاعد کنند! که خودش با دست خودش رفراندومی برپا و در یک روز آفتابی، با کمک نیروهای سازمان ملل با بند و بستی که قبلا با سران ارتش و پاره ایی از فرماندهان سپاه کرده اند، نظام را تحویل بدهند. همان سناریویی که بر طبق آن شاه را برده و خمینی خرفت را آوردند! اما این پروژه هم نشد که نشد که نشد! نگرفت! به همین سادگی! چون ایران اوکراین و قرقیزستان و گرجستان نبود! در شکست این بار پروژه مخملی هم حزب کمونیست کارگری و قطب چپ جامعه ایران دخالت داشت. منصور حکمت نبود، اما حزبش و سیاستهایش و جنبشی که در ایران به راه افتاده بر دوام بوده و هست. رفراندوم و انقلاب مخملی را خیزشها و قیامهای شهری تحت سیاست رادیکال نه به نظام اسلامی شکست دادند. درست در شرایطی که رفراندوم طلبان علیه خیزش و اعتراض مردم کمپین به راه انداخته، مبارزه مردم را خشونت نامیده، خشونت طلبان را بدر میبردند، عجز و لابه میکردند که باید اجازه داده شود تا از طریق " مسالمت آمیز" و از بالا کار را تمام کنند و مردم " بعدا" میتوانند بیایند و رای خود را در صندوق مخملی رفراندوم سازمان ملل بریزند، مردم تهران، شیراز و اصفهان و تبریز و... گفتند نه! مردم باید دخالت کنند! سازماندهی مبارزات پرشور مردم به مناسبت سالگرد 18 تیر و 16 آذر و 8 مارس و اول مه و تبدیل شعار آزادی و برابری به سر خط خواستهای این مبارزات ضربه کاری را به این پروژه مخملی زد. حزب کمونیست کارگری در راس مبارزه مردم، در راس قطب چپ جامعه ایران از لحاظ فکری، سیاسی و اجتماعی این مانع را عقب زد . حزب کمونیست کارگری اعلام کرد که اجازه نمیدهیم به شیوه های مخملی این بار هم، مانند دو خرداد فرصت بخرید، بند و بست کنید. کمپین وسیع سیاسی حزب کمونیست کارگری و قرار دادن خواست برحق برپایی انقلاب، قیام، خیزش شهری، اعتصاب و ابراز وجود سیاسی مردم از پایین و ترسیم یک افق چپ از سرنگونی و تغییر نظام، این سیاست را هم به شکست کشانید. جالب اینجاست که کسانی چون مهرانگیز کار بعدها حداقل به جنبش خودشان و به آمریکا توضیحی ندادند که چه شد که باز هم شکست خوردند! اما ما که دیدیم! عکس شکستشان در جیبهای ما هست!

2. با این پرونده معلوم است که خانم کار این روزها در قبال لایحه خانواده جانب چه کسی و چه موضعی را خواهد گرفت. این روزها دوباره مهرانگیز کار فیلش یاد هندوستان کرده است. ایشان با ذوق و شوق در سایت روز آن لاین، دم از ائتلاف و همبستگی بزرگ علیه لایحه خانواده زده است. امیدواریم خانم مهرانگیز کار با یک حساب سرانگشتی شکست این بارشان را هم محاسبه کرده باشد. آخر مگر یک شخصیت سیاسی چند بار تاب شکست دارد؟
تمام هم و غم این بار خانم کار این است که لایحه خانواده رژیم، زنهای ایران را هوو دار میکند! و دو سوم نوشته به مضرات هوو داری و سست شدن پایه خانواده که ایشان و شیرین عبادی این روزها پشت آن سنگر گرفته اند اختصاص دارد. اما این دغدغه فقط سطح مسئله است. من با فاکت نشان میدهم که خانم مهرانگیز کار در گذشته نه چندان دوری رسما و علنا از صیغه دفاع کرده است، رسما و علنا به خاطر مصلحت نظام توصیه نموده است که پشت سنگر خانواده پنهان شوند. ما قبلا هم با ارئه پلاتفرم چپ تاکید کردیم که علت اینکه این ائتلاف راست نگرانی خود را هوو دار شدن زنان و کیان خانواده معرفی میکند، سیاسی است. پروژه سیاسی دارند. بهانه شان کیان خانواده است. از قصد میخواهند اعتراض سیاسی گسترده علیه نظام را جنبش هوو دار نشدن خودشان معرفی کنند. خودشان هم میدانند که نه نظام مسئله اش خانواده است و نه اینها! هر دو قشنگ میدانند اصل قضیه چیست. منتهی این سنگر را برای پنهان کردن مقاصد سیاسی خود مناسب تشخیص داده اند چرا که اوضاع سیاسی امروز ایران به آنها اجازه رو کردن صریح پلاتفرم سیاسی شان را نمیدهد. خانم کار در نوشته اخیر خود میگوید: "چه ضرورتي داشت که آقايان همين که دروازه هاي قدرت به رويشان باز شد يک راست رفتند سراغ قانون ‏حمايت خانواده و شيوه هاي کنترل چند همسري را باطل کردند؟.... اين مبارزه ابعاد سياسي و ملي به خود گرفته و سوء مديريت مديران به مبارزه با هوو وجهۀ ملي ‏داده است!‏"
اگر دقت کنید میبینید خانم مهرانگیز کار اینجا رسما و بر خلاف آه و ناله های عقب مانده اش بر سر هوو داری از " تعدد زوجات کنترل شده" حمایت میکند. تمام اعتراض ایشان این است که آقایان دولت نهم سوء مدیریت کرده و به نصایح امثال ایشان گوش نداده، باعث شده اند مبارزه بر علیه " هوو داری" وجهه ملی به خود بگیرد! وگرنه میشد همان قوانین تعدد زوجات کنترل شده را نگه دارند و برای خودشان هم دردسر درست نکنند! مشکل خانم کار همین است!
خانم مهرانگیز کار دغدغه اش مصلحت نظام است. ایشان نه با نظام جمهوری اسلامی و قوانینش و نه با دخالت اسلام و قوانین زن ستیزش و نه با خود تعدد زوجات و صیغه مسئله دارد. اسم مقابله با تعدد زوجات، صیغه و فحشاء اسلامی را مبارزه با هوو داری گذاشتن هم دلیل سیاسی دارد. ایشان میخواهد به هر نحوی هست، این مبارزه هر چیزی جلوه بکند الا مبارزه براندازانه و ضد اسلامی! گیریم که رضایت داده اسمش را "یک مبارزه ملی علیه هوو داری!" بگذارند. سئوال این است که قصد و هدف سیاسی مهرانگیز کار چیست؟ ایشان به بهترین وجهی هدف خود را در کتابش با عنوان " رفع تبعیض از زنان" قبلا اعلام کرده است. ایشان، شیرین عبادی، فراکسیون زنان مجلس، گروههای دوم خردادی طرفدار حاکمیت در پوشش " زنانه" سناریوی سیاسی معینی را دنبال میکنند. حقوق زن برای اینها بهانه است. مهرانگیز کار در کتاب خود در باره تعدد زوجات میگوید:
بنا بر این قانون مدنی ایران در مواردی که حاوی مجوز چند همسری برای مردان است با ماده 16 کنوانسیون ( رفع تبعیض) به شدت در تعارض است و در صورت الحاق دولت ایران به کنوانسیون به بحثهای دینی پیرامون موضوع دامن زده میشود، اما از آنجا که جمهوری اسلامی، مصلحت را بر مبنای قانونگذاری قرار داده و مصوبات شورای مصلحت نظام، قوانین لازم الاجرا هستند، لذا قوانین نظیر چند همسری را که نه تنها با کنوانسیون، بلکه با مصلحت نظام و حیثیت داخلی و خارجی کشور در تعارض قرار گرفته است، میتوان بر مبنای مصلحت گرایی با استفاده از نقطه نظرهای روشن بینانه دینی- سیاسی اصلاح کرد و موجبات تعطیل آن را در شرایط امروز فراهم ساخت، زیرا باعث از هم گسیختگی پیوندهای خانوادگی و افزایش طلاق شده است." (ص 342 کتاب رفع تبعیض از زنان)

این حرف یعنی اینکه خانم کار فی الواقع از تعرض زنان و مردان این مملکت بر علیه قوانین جمهوری اسلامی چنان میترسد که تمام هم و غم خود را به کار گرفته است تا آقایانی با "سوء مدیریت" در راس نظام را متقاعد کند تا قبل از اینکه کار به نقد مذهب اسلام، تعدد زوجات، فحشاء اسلامی، صیغه و تعرض به پایه های حاکمیت برسد، با پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض به شرط منبت کاری اسلام، جلو ابراز وجود سیاسی و نقد مردم سد بشود. ایشان دارد در سال 78 به رژیم خط میدهد که به خاطر مصلحت نظام جمهوری اسلامی بهتر است با توسل به مستمسک خانواده و افزایش طلاق، با چاشنی اسلام بازنگری و رتوش شده، سر و ته قضییه را هم آورده، تا وضع از این خرابتر نشده و نظام و اسلامش زیر ضرب قرار نگیرند. دقت کنید میبینید که در کتاب خانم مهرانگیز کار که سند دفاع ایشان از رژیم و قانون اساسی اش میباشد، یگانه دغدغه وی فی الواقع همین " مصلحت نظام" است. در همین سند خانم کار افتضاح سیاسی را تا بدانجا رسانده که به سران حکومت پیشنهاد میکند با حفظ حق صیغه در قانون اساسی ایران، به کنوانسیون رفع تبعیض ملحق شوند! ایشان که امروز با شلوغکاری تلاش میکند جنبش مقابله با لایحه کثیف خانواده نظام را جنبش ضدیت با هووداری معرفی کند، در کتاب خود رسما و علنا توصیه میکند که صیغه حفظ بشود، چون صیغه قانون اسلامی است. کاری با آن نمیشود کرد. ایشان میگوید: " به نظر میرسد موارد قانونی ناظر بر نکاح موقت با مفاد ماده 16 کنوانسیون و سایر اسناد بین المللی در تعارض است. زیرا احکام مربوط به این نوع نکاح چنان است که به نوعی معامله و خرید و فروش تعبیر میشود و در آن تاسیس واحد خانواده مطرح نیست. لذا در صورت الحاق دولت ایران به کنوانسیون، موضوع در خور ورود به بحثهای دینی است و به نظر میرسد در صورتی که تغییر این قوانین ایران به لحاظ پیوند مستحکمی که ممکن است با احکام شرع داشته باشد میسر نشود، میتوان با استفاده از حق تحفظ به کنوانسیون ملحق شد." ( ص 351 کتاب رفع تبعیض از زنان)

این نوشته سیاه روی سفید نشان میدهد که مهرانگیز کار مدافع قانون صیغه و مصلحت نظام و قرآن در حفظ آن است. این یکی از صدها برگ در پرونده کسانی است که امروز بر علیه لایحه خانواده به یک ائتلاف راست شکل داده اند. کسانی که از صیغه دفاع کرده اند و اکنون با ریاکاری پشت سر کیان خانواده که سنگری پوسیده و اسلامی و مردسالار است سنگر گرفته اند. مدافعین پلاتفرم راست علیه لایحه خانواده چنین کسانی هستند. کسانی که از خامنه ایی مسلمان تر و از احمدی نژاد بهتر بلدند قانون ضد زن رژیم اسلامی را مدیریت کنند!

3. ما بر علیه لایحه خانواده رژیم اسلامی پرچم پلاتفرم آلترناتیو و چپ را بلند کرده ایم. اسم چپ را با هشیاری تمام روی آن گذاشته ایم تا انتخاب مردم را سهلتر و توجه مردم به قطبهای چپ و راست جامعه ایران را در قبال مسئله زن برانگیزیم. حزب کمونیست کارگری در راس این اعتراض چپ علیه زن ستیزی ایستاده است. حزب کمونیست کارگری در راس قطب چپ جامعه ایران برای سرنگون کردن نظام ایستاده است. به نظر ما هرگونه اعتراضی بر علیه لایحه خانواده رژیم اسلامی که همزمان حد فاصل و تکلیف خود را با آلترناتیو راست و سازشکارانه، آلترناتیو اسلام میانه رو روشن نکند، بی فایده است. حاشیه ایی است. غیر اجتماعی است. در بهترین حالت مورد بهره برداری این طیف قرار میگیرد. خود جریانات ملی- اسلامی و آپوزیسیون پرو غرب یک هدف مهم خود را از ارائه این ائتلاف از میدان بدر کردن اعتراض چپ و رادیکال قرار داده اند. اینها میدانند، امثال خانم مهرانگیز کار رسما در کتاب خود اعلام داشته که مقابله با تعدد زوجات کار را به نقد ریشه ایی اسلام و مبانی حاکمیت نظام میکشاند، بیهوده نیست که ایشان به سران نظام مصلحت و منفعتشان را یادآوری میکند، لذا آمده اند تا اسلام و قوانین اسلامی و کل حاکمیت را از زیر ضرب مردم و نقد و تصویر چپ بیرون بکشند. اگر مبارزه جنبش برابری طلبی، سکولاریستی و خلاصی مذهبی متوجه این واقعیت نشود، سیاستی را پیگیری نکند که هم باعث به شکست کشاندن تعرض نظام با ارائه این لایحه و هم تحمیل عقب نشینی به راست بشود، به اهداف خود نرسیده است. معنی پیروزی در این نبرد معین، به شکست کشاندن لایحه رژیم اسلامی با افق و تصویر چپ است. معنی پیروزی در عین حال تحمیل عقب نشینی به راست آپوزیسیون و قدرتمندتر کردن راه حل و تصویر کمونیستی- کارگری از مقابله با نظام بر سر حقوق زن است. تنها یک سیاست دو لبه یعنی جنگ با نظام از یکسو و افشای راست میتواند مسیر نقد عظیم ضد مذهبی و ضد زن را بر علیه کلیت نظام لایروبی کند. سر خط اصلی این سیاست نه به حکومت اسلامی! نه به صیغه و فحشاء اسلامی! نه به تعدد زوجات! نه به نفی حق طلاق و حضانت و... است! نباید اجازه داد که بر متن توحش رژیم اسلامی علیه زن، این مبارزه را به جبهه ملی علیه هووداری تنزل داده، تحقیر کنند. اینها میدانند که برای زدن اعتراض چپ اول باید آن را کوچک کنند. نمی گذاریم! دست حجت الاسلامهایی چون شیرین عبادی، مهرانگیز کار، فاطمه راکعی و.. که در تونل ارتباطات خود به خاتمی و رفسنجانی میرسند را رو میکنیم.

Friday 15 August 2008

پلاتفرم چپ علیه لایحه خانواده جمهوری اسلامی!

لايحه خانواده جمهوري اسلامی، قرار است اين روزها در مجلس اسلامی مورد بررسي قرار بگيرد. اين لايحه از طرف قوه قضائيه حكومت به دولت و با تغييراتی از سوی دولت به مجلس ارائه شده است. در اين لايحه همه قوانين زن ستيز اسلامی، بهمراه بندهای فوق ارتجاعی جديدی، برای تحميل بي حقوقی مطلق به زنان و عقبگرد هرچه بیشتر جامعه به مجلس داده شده است. این لایحه اعلان جنگ آشکار به کل جامعه ایران، اعم از زن و مرد است. ادامه جنگ این حکومت با حقوق و حرمت زن، سکولاریسم، آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه است. این لایحه تشدید خشوت و بیحقوقی سازمانیافته علیه زنان و علیه کل مردم است.

اين قوانين و اين لايحه زن ستيز و قرون وسطايي حكومت اسلامی بايد با بيشترين اعتراض مردم آزادیخواه در ایران و در سطح بین المللی مواجه شود. ما با ارائه این پلاتفرم علیه لایحه خانواده رژیم اسلامی، پرچم اعتراض چپ و آلترناتیو را بلند میکنیم و همه زنان و مردان آزادیخواه و نهادها و فعالین چپ و رادیکال جنبش آزادی زن را به حمایت از آن و دست زدن به یک مبارزه گسترده فرامیخوانیم:

١­ اعتراض ما به کلیت رژیم اسلامی و بند بند قوانین آن و از جمله کلیت لایحه ارتجاعی خانواده است. ما و مردم ایران به رژیم اسلامی و کلیه لوایح و قوانینش نه میگوئیم! نه به رژیم اسلامی! نه به کلیت لایحه ارتجاعی خانواده! نه به بی حقوقی مطلق زن در ایران! نه به حجاب اجباری! نه به صیغه و تعدد زوجات! نه به آپارتاید جنسی!

از نظر ما کلیه قوانین ضد زن جمهوری اسلامی باید لغو شود! دست مذهب باید از حکومت و از کلیه شئون زندگی اجتماعی مردم قطع شود. از نظر ما بهبود ولو جزئی در وضعیت زندگی زنان و مردم ایران، در گرو مبارزه قاطع برعلیه کلیت نظام و قوانین حاکم و در گرو سرنگونی جمهوری اسلامی است. ما با نفس تعدد زوجات، با و یا بدون رضایت همسر قبلی به شدت مخالفیم. این قانون عصر بربریت است. ما با نفس صیغه یعنی فحشاء اسلامی، با ثبت و بی ثبت آن مخالفیم! این تزریق ارتجاع محض به جامعه ایران است! ما با نفس مهریه و شیربها مخالفیم، خواه با مالیات، خواه بدون مالیات! این داد و ستد کردن زن در بازارهای اسلامی و سنتی است و مظهر بی حقوقی کامل میلیونها نفر از مردم است! ما با دخالت دولت در زندگی خصوصی افراد مخالفیم! خواه به اسم مذهب! به اسم کیان خانواده و ملیت! به اسم غیرت و ناموس یا فرهنگ و سنت!

٢­ این یک پلاتفرم آلترناتیو و چپ از شخصیتها و نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در زمینه حقوق زن است. در مرکز آلترناتیو چپ تلاش برای سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی قرار دارد. ما هرگونه ائتلاف و همکاری با نیروهای درون رژیم، جناحها و محافل آن، نمایندگان مجلس، نیروهای حاشیه حاکمیت، آیت الله ها و مراجع تقلید وابسته و غیروابسته به ظاهر مخالف حکومت را به اسم مبارزه برای حقوق زن و مقابله با لایحه خانواده، کلاهبرداری، سازشکارانه و یک پروژه سیاسی مخملی در آستانه رقابتهای انتخاباتی خود این حکومت میدانیم. مبارزه علیه لایحه خانواده و بر علیه ستم به زن، جای فراکسیون زنان مجلس، تحکیم وحدتیها، مشارکتیها، وابستگان دور و نزدیک رفسنجانی و خاتمی و کاندیداهای مضحکه انتخابات نیست. ما هرگونه تونل زدن میان اعتراض برحق زنان و مردم آزادیخوا به مجلس و ارگانهای حاکمیت را قاطعانه افشا و رسوا میکنیم. مبارزه بر علیه ستم به زن، میدان سازش و رقابتهای درون حکومتی نیست!

٣­ این لایحه ضدیت آشکار با حقوق زن و حقوق مدنی کلیه مردم و توهین به انسانیت است، قابل اصلاح نیست و باید به زباله دان ریخته شود. از نظر ما هیچ دولتی حق دخالت در زندگی خصوصی افراد را ندارد. تشکیل یا عدم تشکیل خانواده، ثبت یا عدم ثبت ازدواج، اتخاذ هر شکلی برای زندگی خصوصی افراد، باید آزاد، فارغ از دخالت دولت و مذهب و جزو حقوق مدنی شهروندان جامعه محسوب شود. در برخورد به این لایحه نه کیان خانواده برای ما اصل است! نه هویت ملی و فرهنگی، و نه عدم تطابق این قوانین با اسلام اهلی شده و حقوق بشری! از نظر ما هم کیان خانواده اسلامی و هم کیان خانواده ملی و سنتی بر پایه بی حقوقی زن بنا شده است. برای ما، حقوق زن و حقوق انسانی مردم اساس هر قانونی است! از نظر ما بالاترین و مقدس ترین امر در جامعه، تامین حقوق انسانی و عدالتخواهانه همه مردم است! هر فردی چه دارای خانواده باشد یا نباشد، زن باشد یا مرد، خود را ایرانی بداند یا نداند، مذهبی باشد یا غیر مذهبی، تک سرپرست باشد یا نباشد، ازدواج رسمی کرده باشد یا نکرده باشد، باید از شان و حرمت انسانی و حقوق یکسان در جامعه برخوردار باشد. در زمینه حقوق زنان در خانواده ما به این اصول معتقدیم و آنها را مطالبه میکنیم:

1. حق هر زوج بالاى ١٦ سال به زندگى مشترک به ميل و انتخاب خود. ممنوعيت هر نوع اجبار و اعمال فشار از جانب هر فرد و مرجعى بر افراد در امر انتخاب همسر، زندگى مشترک (ازدواج) و جدايى (طلاق).

2. براى رسميت يافتن زندگى مشترک از نظر دولت و شمول قوانين مربوط به خانواده به آن در صورت تمايل طرفين، ثبت آن در دفاتر دولتى کافى است. زدودن هر نوع رنگ مذهبى از ازدواج در اسناد و مراجع رسمى دولتى. ممنوعيت ايراد هر نوع خطبه مذهبى در مراسم دولتى ثبت ازدواج. اجرا يا عدم اجراى مراسم خاص، اعم از شرعى و عرفى، براى ازدواج نقشى در رسميت آن و مقام آن در برابر قانون ندارد.

3.ممنوعيت هر نوع معامله گرى در ازدواج نظير تعيين شيربها، جهيزيه، مهريه و غيره بعنوان شروط ازدواج.

4. ممنوعيت تعدد زوجات و صيغه.

5. برابرى کليه حقوق زن و مرد در خانواده در امر انتخاب محل زندگى، امور مربوط به سرپرستى و تعليم و تربيت فرزندان، تصميم گيرى در مورد دارايى ها و اقتصاد خانواده و کليه امور مربوط به زندگى مشترک. لغو موقعيت ويژه مرد بعنوان سرپرست خانواده در کليه قوانين و مقررات و انتقال حقوق مربوط به سرپرستى امور خانواده به يکسان به زن و مرد.

6. حق بى قيد و شرط جدايى (طلاق) براى زن و مرد. برابرى کامل حقوق و وظايف زن و مرد در امور مربوط به تکفل و سرپرستى فرزندان پس از جدايى.

7. برابرى حقوق طرفين در هنگام جدايى نسبت به دارايى ها و امکاناتى که در طول زندگى مشترک عايد خانواده شده، و يا در طول زندگى مشترک مورد استفاده کل خانواده بوده است.

8. لغو انتقال اتوماتيک نام خانوادگى پدر به فرزندان و واگذاشتن تعيين نام خانوادگى نوزادان به توافق و انتخاب مشترک پدر و مادر. در صورت عدم توافق، کودک نام خانوادگى مادر را بر خود خواهد داشت. حذف ستون نام پدر و مادر از شناسنامه و اسناد هويت رسمى (نظير گذرنامه، گواهينامه رانندگى و غيره).

9. حمايت مادى و معنوى دولت از خانواده هاى تک والدى و بويژه حمايت فعال از مادرانى که جدا شده اند و يا اصولا بدون ازدواج صاحب فرزند شده اند، در برابر فشارهاى مادى و اخلاقيات ارتجاعى.

10. لغو کليه قوانين و مقررات عقب مانده و ارتجاعى که به رابطه جنسى زن و مرد با کسانى جز همسر خويش بعنوان جرم برخورد ميکنند.

11. برقرارى رابطه آزاد و داوطلبانه جنسى حق انکار ناپذير همه کسانى است که به سن قانونى بلوغ جنسى رسيده اند.
12. سن قانونى بلوغ جنسى براى زن و مرد ١٥ سال است. رابطه جنسى افراد بزرگسال (بالاى سن قانونى بلوغ)، با افراد زير سن قانونى، ولو با رضايت آنها، ممنوع است و جرم محسوب ميشود.

13. کليه افراد بزرگسال اعم از زن و مرد، در تصميم گيرى در مورد روابط جنسى خود با ساير افراد بزرگسال کاملا آزادند. روابط جنسى داوطلبانه افراد بزرگسال با هم، امر خصوصى آنهاست و هيچکس و هيچ مقامى حق کنکاش و دخالت در آن و يا اعلان عمومى آن را ندارد.

14. همه مردم و بويژه جوانان و نوجوانان بايد زير پوشش آموزش جنسى، آموزش روش هاى کم خطر جلوگيرى از حاملگى، و آموزش روش هاى تضمين ايمنى رابطه جنسى قرار داشته باشند. آموزش جنسى بايد جزو دروس اجبارى دبيرستان ها قرار بگيرد. دولت موظف است با تبليغات، ايجاد کلينيک ها و هيات هاى آموزشى سيار، کمپين ها و برنامه هاى راديويى و تلويزيونى ويژه، و هر روش موثر ديگر، آگاهى علمى مردم به جنبه هاى مختلف رابطه جنسى و حقوق قانونى فرد در روابط جنسى را به سرعت و به وسيع ترين شکل گسترش دهد.

15. وسائل جلوگيرى از حاملگى و بيمارى هاى مقاربتى بايد به رايگان و به سهولت در دسترس همه افراد بزرگسال قرار داشته باشد.


برای اعتراض و مقابله با لایحه ارتجاعی خانواده جمهوری اسلامی، ما همه فعالین حقوق زن و کودک، همه شخصیتهای مبارز و انقلابی، سازمانها و گروههای آزادیخواه و برابری طلب، احزاب سیاسی و کلیه مردم را به جمع شدن، اتحاد و ائتلاف با این پلاتفرم فرا میخوانیم!

23 مرداد 87 / 13 اوت 2008

امضاء کنندگان:
١­ مهرنوش موسوی: عضو شورای مرکزی "علیه تبعیض، سازمان دفاع از حقوق زن"
٢­ مهين عليپور: دبیر "عليه تبعيض، سازمان دفاع از حقوق زن"
٣­ شهلا دانشور مسئول كميته دفاع از زندانيان سياسی، فعال مدافع حقوق زن
٤­ اصغر کریمی: عضو شورای مرکزی "علیه تبعیض، سازمان دفاع از حقوق زن" و عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران
٥­ کریم شاه محمدی مسئول نهاد "کودکان مقدمند"
٦­ شیوا محبوبی: فعال حقوق زن
٧­ افسانه وحدت: مسئول سازمان اکس مسلم در سوئد و عضو دفتر مرکزی کودکان مقدمند
٨­ سهیلا شریفی: فعال حقوق زن
٩­ عبدالله اسدی: دبیر "همبستگی، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی"
۱۰- مريم نمازی: سخنگوی "علیه تبعیض، سازمان دفاع از حقوق زن"
۱۱- نازنين برومند: فعال مدافع حقوق زن
۱۲- شهناز مرتب: فعال مدافع حقوق زن
۱۳- شهلا خباززاده: عضو شورای مركزی سازمان عليه تبعيض
۱۴- سيما بهاری: فعال سياسی، مسئول راديو شكوفه ها
۱۵- مهناز ماسوری: عضو شورای مركزی سازمان عليه تبعيض
۱٦- منوچهر ماسوري مسئول كميته بين المللي عليه اعدام
۱۷- مينا احدی فعال مدافع حقوق زن، مسئول كميته بين المللی عليه سنگسار
۱۸- مهين درويش روحانی فعال مدافع حقوق زن
۱۹- زري اصلی عضو شورای مركزی سازمان عليه تبعيض
20- محمدرضا پویا سخنگوی انجمن ضد دین
21- بابک یزدی مدیر اجرایی مرکز خاوران/ سازمان دفاع از آزادی زندانیان سیاسی
22- سوسن صابری فعال حقوق زن
23- پیام آذر فعال حقوق زن از فرانسه

امضاها ادامه دارد ....

آدرس تماس برای امضا و همکاری:
pelatformechap@yahoo.com

از وبلاگ پلاتفرم چپ عليه لايحه خانواده جمهوري اسلامي ديدن كنيد:
http://pelatformechap.blogfa.com

Monday 11 August 2008

برداشتن حجابها در متروهاي تهران، حجابها را در همه جا برداريم

شهلا دانشفر

يک خبر مهم و داغ در اين هفته برداشتن حجاب از سوي زنان معترض و آزاديخواه در واگن هاي ويژه زنان در متروي تهران و تلاش آنها به شکل دادن به جنبشي حول اين حرکت اعتراضي و ترغيب ديگر زنان به برداشتن حجابها بود؛ خبري که تحت عنوان "كشف حجاب برخی زنان در مترو" در روزنامه جمهوري اسلامي منعکس شد و بازتاب گسترده اي در ديگر رسانه هاي خبري دولت داشت؛ خبري که با دسپاچگي و سراسيمگي از آن بعنوان يک اقدام برنامه ريزي شده در چهارچوب تهاجم فرهنگي و با سرمايه گذاري خاص صحبت شده و مسئولان امر را به برخورد حساب شده با اين اقدام هشدار داده بود.

برداشتن حجاب در متروي تهران يک اتفاق سياسي مهم و در واقع ادامه حرکت جوانان در آريا شهر است. حرکتي که در آنجا وقتي اوباش حزب الله زني را تحت عنوان بد حجاب مورد تعرض قرار دادند٬ با شعار حکومت اسلامي نميخواهيم، نميخواهيم پاسخ گرفت و جوانان در آرياشهر صحنه با شکوهي از اعتراض در مقابل اين رژيم زن ستيز را آفريدند. امروز برداشتن حجاب ها در مترو٬ در واقع پاسخ زنان آزاديخواه و برابري طلب به طرح سرکوب رژيم تحت عنوان طرح امنيت اجتماعي است که اخيرا رژيم اسلامي از گسترش اين طرح و کشاندن دامنه آن به مراکز و کارگاههاي خصوصي و اختصاص نيروي ويژه و بيشتر به انجام آن و تبديل آن به طرحي هميشگي سخن گفت.

در سال گذشته در آمار خود جمهوري اسلامي از دستگيري و تذکر و موارد بدحجابي چندين ميليون زن در شهر هاي مختلف سخن رفت و عملا در نزاعهاي دروني رژيم به شکست اجراي اين طرح اذعان شد و کار به جايي رسيد که الهام سخنگوي دولت اعلام کرد که دولت مسئوليتي در قبال اجراي اين طرح ندارد. امسال ما شاهد حجاب برگيران از سوي زنان معترض و آزاديخواه هستيم و ميبينيم که چگونه زنان با اين اقدام جسورانه خود عملا جمهوري اسلامي، اين رژيم آپارتايد جنسي را به مصاف مي طلبند.

برداشتن حجاب در مترو هاي تهران٬ بطور واقعي نشان دهنده فضاي سياسي امروز جامعه ايران است. جامعه اي که در التهاب مبارزه ميسوزد. اين اتفاق بيش از هر چيز نشان دهنده وجود يک جنبش قوي عليه تبعيض و براي آزادي و برابري زن ومرد و عليه آپارتايد جنسي و همچنين حاکي از وجود يک جنبش قدرتمند خلاصي فرهنگي در ايران است. جنبشي که هر روز بالنده تر دارد به جلو مي آيد و اقدام جسورانه زنان بعنوان يک خبر مهم در روزنامه جمهوري اسلامي انعکاس می یابد.

برداشتن حجاب در مترو تهران يک گام مهم و به جلو در مبارزه عليه تبعيض و ستم کشي زن و مبارزه عليه آپارتايد جنسي است. بايد اين حرکت مهم را به يک جنبش گسترده سياسي در سطح جامعه تبديل کرد. بايد با ابتکارات مختلف اين حرکت را در اتوبوس ها و تمامي مراکز عمومي در ابعاد اجتماعي و گسترده به پيش برد و رژيم را وسيعا عقب نشاند.

واقعيت اينست که حجاب سمبل و پرچم رژيم اسلامي است. برداشتن حجاب در سطح گسترده در سطح جامعه يک عرصه مهم اعتراض عليه اين رژيم زن ستيز است. بايد وسيعا به اين حرکت زنان در متروهاي تهران پيوست. بايد در همه جا و از هر فرصتي براي برداشتن حجاب ها استفاده کرد و اين حرکت اعتراضي را به يک جنبش اجتماعي گسترده تبديل کرد. بايد بصورت سازمانيافته زنان معترض و آزاديخواهي را که حجاب برميگيرند٬ تحت پوشش جمعي خودمان قرار دهيم و نگذاريم مورد کوچکترين تعرضي قرار گيرند. به اين معني که در هر کجا که شاهد چنين صحنه اعتراضي اي هستيم و زنان حجاب خود را بر ميدارند٬ از آنها فعالانه حمایت کنیم. ضمن اينکه بايد و ميتوان بطور سازمانيافته اين حرکت اعتراضي را گسترش داد و در همه جا گروههاي جوانان بصورت از پيش برنامه ريزي شده جمع شوند و نظير اين اقدام شجاعانه زنان در متروهاي تهران صحنه هايي از حجاب برگيران زنان بر پا کنند و با جلب حمايت وسيع مردم و شعار دادن٬ آکسيونهاي اعتراضي گسترده اي عليه حجاب و عليه آپارتايد جنسي برپا کنند.

لغو عملي حجاب و پرت کردن حجابها يک حرکت سياسي مهم است و اقدام زنان در متروهاي تهران راه گسترش اين مبارزه را در مقابل ما قرار داده است. بايد با گسترش چنين حرکات اعتراضي اي در اتوبوسها و در اماکن عمومي و در سينماها و در همه جا به يک اعتراض متحد و سراسري عليه حجاب و عليه آپارتايد جنسي شکل داد. امروز بيش از هر وقت٬ زمان آن فرا رسيده است. بايد وسيعا به صف اين اعتراض پيوست.*

لایحه بردگی!

مصطفی صابر

"لایحه حمایت خانواده" جمهوری اسلامی را دیده اید؟ باید بعنوان یکی از شرم آورترین اسنادی که بدست بشر- یا صحیح تر بدست موجوداتی نر، وحشی، اسلامی و ضد بشر- نوشته شده ثبت شود. بعنوان سندی روشن از دوره ماقبل تاریخ انسانیت. شما اینجا بردگی جنسی ای که به اسم خانواده و ازدواج و طلاق و مهریه و جهیزیه و صیغه و تعدد زوجات و نفقه و مزخرفات شرم آور دیگر بر بشریت تحمیل میشود را بخوبی لمس خواهید کرد. گویی مشتی نره دیو اسلامی جمع شده اند تا عقب مانده ترین قوانین و ضوابط و مقررات حرمسرای بزرگ و اجتماعی شان را، چیزی که به آن "خانواده" اطلاق میکنند، بنویسند. بوی ارتجاع، اسلام، تجاوز، خشونت، وحشیگری، تحقیر، بی حقوقی، مالکیت خصوصی، مردسالاری، بردگی مطلق جنسی، بردگی کودکان و دختران و زنان، پدرسالاری، و قهقرا از هر سطر و بند آن به مشام میرسد.

این تازه ترین آش دست پخت حکومت اسلامی است. حکومت آپارتاید جنسی، حکومتی که بردگی زن، تحقیر زن، قتل ناموسی، سنگسار و حجاب را در این قرن بیست و یکم به ایدئولوژی، هویت و ابزار حکومت خود تبدیل کرده است. نه فقط جمهوری اسلامی، از آخوند بدخیم تا خوش خیم ، از دولت احمدی نژاد و مجلس کثیف شان تا ملاهای خندان و "مادریت"!، نه فقط اسلام و مذهب و مردسالاری، که باید کل این مناسبات بردگی سرمایه داری متکی بر مالکیت خصوصی و بردگی جنسی زن و کل بشریت را بخاطر همین یک سند به محاکمه کشید. آدم نمی تواند این لایحه را بخواند و از اینهمه توهین و حقارت انسان که در آن مفروض است به خشم نیاید.

مانیفست کمونیست 160 سال پیش حتی خانواده بورژوایی را که نسبت به مناسبات پدرسالار و قرون وسطایی گذشته خود پیشرفتی بود، "فحشاء رسمی" نام نهاد که فحشاء غیر رسمی و معمول تنها مکمل آن است. نوشت که "خانواده بورژوازی همان اشتراک زنان است". و نوشت که نابودی "خانواده موجود"، یعنی فحشاء رسمی، و "مکمل آن"، یعنی فحشاء غیر رسمی، با نابودی سرمایه و مناسبات مبتنی بر مالکیت خصوصی قرین است. اکنون در قرن بیست و یک ما می بینیم که چگونه دفاع علنی از این "فحشاء رسمی" و "فحشاء غیر رسمی" هردو باهم و یکجا به پرچم رسمی بخشی از بورژوازی تبدیل شده است. می بینیم که جلو چشمان ما از لایحه ای حرف میزنند و کلیات آنرا در مجلس شان تصویب میکنند که حتی از آنچه مانیفست 160 سال پیش نقد میکرد، یعنی از "خانواده بورژوایی" هزاران سال عقب تر رفته است. قانونی که گویا از روی ضوابط حرمسراهای پیغمبر اسلام و سلطان محمود و شاه عباس کپی برداری شده است. قانونی که با هیچ شرم و حیایی از "تعدد زوجات"، "ازدواج موقت" و از "خانواده"، یعنی هم از فحشاء رسمی و هم فحشاء غیر رسمی یکجا "حمایت" کرده است.

اینهمه کپک و وحشیگری و مرد سالاری را در راس یک جامعه در این قرن بیست و یک چگونه میتوان توضیح داد؟

دقیقا به این دلیل که در متن آن جامعه و در بدنه آن جامعه جنبشی قوی و اجتماعی درست 180 درجه مخالف این بربریت باورنکردنی میجوشد و به پیش می آید. جنبش رهایی زن در ایران اولین جنبش اجتماعی بود که صریح و قاطع مقابل حکومت اسلامی ایستاد. این جنبش از همان زمان، یعنی چند روز بعد از روی کار آمدن حکومت اسلامی تا کنون در نبردی سهمگین و همه جانبه با این هیولای ضد زن قرار دارد. در خانواده، مدرسه، دانشگاه، خیابان، کارخانه، بیمارستان، اداره، سینما، ورزشگاه، گردشگاه و هر محیط اجتماعی دیگر. جنبشی که سرکوب و مهار آن مشغله هر روزه سران این رژیم نرینگان اسلامی است. جنبشی که درست در نقطه مقابل ارتجاع وحشی و ضد زن بسیار برابری طلبانه و رادیکال و چپ است و این رژیم مجبور است هر روز هزاران اوباش مذکر و مونث اش را روانه خیابان ها کند تا مگر آنرا متوقف کند و حجاب اسلامی را به آن تحمیل کند و نمی تواند. جنبشی که هر روز در دانشگاه و محیط کار و در دادگاه خانواده و هر عرصه دیگر با این رژیم و قوانین اسلامی و ضد بشری اش می جنگد و سر کوتاه آمدن ندارد. "لایحه حمایت از خانواده" در واقع تلاش مذبوحانه لشکر رو به هزیمت اسلام است تا مگر در عرصه قوانین خانواده این بردگی جنسی رسمی و غیر رسمی را بر زنان و بر جامعه تحمیل کند.

"لایحه حمایت از خانواده" را باید محکم در صورت کل این رژیم کوبید. جنبش آزادی زن و همه مردم ایران باید یکصدا علیه این لایحه بردگی، این لایحه ایجاد حرمسرای اسلامی به اسم خانواده به اعتراض برخیزند. باید پیشروترین مطالبات زنان از حق بی قید و شرط طلاق، تا برابری همه جانبه زن و مرد و به گور سپردن همه قوانین مردسالار و اسلامی را باید مطالبه کرد. مهمتر از همه باید با صدای بلند اعلام کرد که این رژیم وحشی و مردسالار و ضد زن و اسلامی باید شرش را برای همیشه کم کند. با این "لایحه حمایت از خانواده" یکبار دیگر باید روشن باشد که تلاش کسانی که میکوشند زنان را به زیر عبای "آیت الله صانعی" و سایر "آیت الله های فمینیست" و یک جمهوری اسلامی اصلاح شده و "حقوق بشری" و "دمکراتیک" ببرند تا چه حد پوچ و عبث و بازدارنده است. باید کل این رژیم سرتاپا ضد زن اسلامی را سرنگون کرد و این کار جنبش رهایی زن، جنبش کارگری و جنبش خلاصی فرهنگی جوانان و در پیشاپیش آنها حزب کمونیست کارگری است.

Tuesday 29 July 2008

اعتراضات دانشگاه زنجان و اخلاقیات اسلامی و ضد زن- 2

الیا تابش

در ادامه بحثی که هفته گذشته مطرح کردم این هفته میخواهم به چند نکته دیگر بپردازم . که بعضا در آن قسمت آمده و اینجا از دریچه دیگری باز میشوند و یا مباحث دیگری که به آنها نپرداخته ام.

اولین صحبت من رو به دانشجوی دختر مورد تعرض واقع شده در دانشگاه زنجان است . این دانشجو و همچنین دیگر دانشجویان دختری که در موقعیتی اینچنینی قرار میگیرند میبایست روحیه ای مبارز داشته باشند و در مقابل فشارهایی که از جهات مختلف متوجه آنهاست بایستند. نبایست سکوت اختیار کنند و اجازه تعرض بیشتر را به چنبن افرادی بدهند . خود کشی راه حل قضیه نیست . اساسا دلیلی برای شرم و خجالت زده بودن وجود ندارد. تجاوز و تعرض توسط شخص دیگری صورت گرفته . چرا باید قربانی ماجرا احساس شرم کند؟ همینطور سایر مبارزین و کسانی که در این عرصه به فعالیت و اعتراض م یپردازند نبایست اجازه دهند نوک پیکان هیچ توهین، تقصیر، فشار اخلاقی و .. متوجه قربانی دختر دانشگاه زنجان و یا اتفاقاتی نظیر آن شود. با توجیه و بهانه هایی نظیر پوشش ، رفتار خود دختران و .. که حکومت ضد زن اسلامی و تمام اعوان و اعصارش در بخشهای متفاوت جامعه همیشه سعی میکنند زن را مقصر جلوه دهند. به هیچ عنوان نباید در برابر این مسئله کوتاه آمد . در مورد مشخص زنجان در حالیکه دانشجوی دختر در بازداشت به سر میبرد و دادگاه جنایتکار اسلامی در کمال وقاحت وی را نیز متهم خوانده ، نباید سکوت کرد و اجازه داد که موضوع به فراموشی سپرده شود. این سکوت نکته دومی است که میخواهم به آن بپردازم.

یک نگاه به اعمال و حرکات دانشجویان چندی بعد از اعتصاب و اعتراضات بیندازید. بعد از اینکه از طرف مسئولین و رسانه های حکومتی این مسئله ؛ تعرض جنسی با تصمیم فبلی ، انکار شد و ادعای دانشجویان معترض پوچ و غیر واقعی خوانده شد ، تمام تلاش دانشجویان متوجه اثبات این اتفاق شد . از امضا جمع کردن و متوصل شدن به مراجع دینی و آخوندها و ...تلاشی که به نظر من از چند جنبه قابل نقد است . اولین وجه آن اینکه این اقدامات با هدف اثبات قضیه خود تا حدود زیادی به ضرر دانشجوی دختر تمام میشود و اتفاقا دست جمهوری اسلامی را برای تعرض به او بازتر می گذارد. نکته دوم اینکه تلاش برای ثابت کردن به چه مرجعی؟؟ به دادگاهها و مقامات قضایی جمهوری اسلامی ؟؟! یعنی استناد به سندها و ادله هایی که برای ایشان قابل پذیرش باشند! مراجعی که از نظر مردم ایران و هر آدم عاقل و شریفی در دنیا فاقد کوچکنرین صلاحیتی برای قضاوت نیستند. قرار است از چه کسی بر قراری عدالت و برابری را طالب شد ؟ از حکومتی که خود سردمدار زیر پا گذاشتن هر گونه حقوق انسانی است؟ از رژیمی که در هر زمینه نقض حقوق بشر دارای بالاترین رکوردهاست؟ این همان حکومتی است که همین حالا تعداد زیادی از دانشجویان را در شهرهای متفاوت به صورت پنهانی و بدون اعلام حتی حکمی هر چند صوری می رباید و به نقاطی نامعلوم میبرد. رژیمی که آمار شکنجه و زندانی کردن و به قتل رساندن فقط دانشجویا ن را که در نظر بگیرید ارقامی وحشتناک خواهند شد . عدالت و برابری خواستن از چنین رژیمی به حدی مضحک است که حتی به عنوان یک اشتباه سیاسی هم نمیتوان آنرا پذیرفت . مگر اینکه شما در طیف حامیان و تایید کنندگان این رژیم باشید که در اینصورت ..... و همینجاست که باید با کسانی که با عدم دخالتگری شان اجازه دادند سیر اتفاقات به اینجا کشیده شود را سخن گفت . چرا که از صاحب تفکرات عقب مانده ای که برای دفاع از گفته ها و اثبات واقعیات به سراغ آیت ا.. های ریش و پشم دار خود جمهوری اسلامی میروند و دست به دامان سر دمداران ارتجاع ضد زن میشوند انتظاری نمیرود.

روی سخن من به صورت مشخص با دانشجویان چپ و رادیکال است. با هر تعبیری که خودشان دارند، کسانی که خود را سوسیالیست و مدافع برابری میدانند. چرا اینها که به خودشان چپ و سوسیالیت و کمونیست میگویند نهایت اعتراض و نقدشان به همین بسنده شده که چرا انجمن اسلامیها پلاکاردهای ما را کشیده اند پایین .چرا به ماهیت ضد انسانی و ضد زن اینها و نحوه پیشبرد اعتراضات و بیان خواسته ها اعتراضی ندارند. نکند دفاع از برابری و جلوگیری از اجحاف و توهین به زنان را گذاشته اند برای بعد از انقلاب و فعلا به مسائل مهم تر تئوریک و دعواهای درونی مشغولند. به نظر من دفاع بی قید و شرط از حقوق زنان و مرزبندی روشن با تفکرات و عادات و رفتار ضد زن و مردسالارانه جنبش ملی اسلامی و از جمله همان تحکیم وحدتی ها و انجمن اسلامی یک جزو تعریف چپ و سوسیالیست بودن است. آیا در جریان ماجراهای زنجان دانشجویان چپ و رادیکال این مرزبندی ها را نشان دادند یا در همان چهارچوبه ملی اسلامی باقی ماندند؟ دلیل سکوت و یا عدم برخورد فعال به نظر من نداشتن همین مرزبندی روشن بود.
هنوز هم دیر نشده است. بایستی برای جلوگیری از تکرار این اتفاقات و تا بیرون آوردن دانشجوی دختر و پس گرفتن اتهامات متوجه وی متحدانه ، هماهنگ و معترضانه به مبارزات ادامه داد. نباید اجازه داد گذشت زمان از این مسئله یا هر اتفاق دیگری باعث سرد شدن اعتراضات شود و رژیم بتواند هر کاری که میخواهد آزادانه انجام دهد.