Thursday 18 September 2008

حوصله لیزا سر رفته!

ليزا مگنوسون
ترجمه از سوسن صابری

(توضیح: این مقاله در تاریخ ۲۵ آگوست ۲۰۰۸ در روزنامه افتون بلادت سوئد با عنوان "ليزا مگنوسون از درک مذهبي ها خسته شده است" و "مذهب در يک جامعه مدرن جايي ندارد" چاپ شده است. ج.ک)

چند روز پيش در روزنامه به خبري برخوردم از يک امام که در جريان خاکسپاري يک کودک دچار حمله رواني شده بود. دليل اين مسئله هم قرار داشتن يک خرس عروسکي در تابوت کودک بوده است . پدر و مادر کودک برخلاف خواسته امام ، زير بار برداشتن خرس عروسکي نمي روند ودر نتيجه امام خشمگين مراسم را ترک مي کند.
ابتدا فکر کردم که البته اشکال نه در اسلام بخودي خود بلکه در اين امام مشخص است و....از اين جور حرفها. ولي بعد فکر کردم که نخير، دقيقا اشکال در خود اسلام است و همينطور در مسيحيت دراين جنبه اش و در يهوديت و کلا تمامي مذاهب ديگر. من ديگر ار اينکه بايد در قبال انسانهاي نادان و تنگ نظر و نفهم ، مهربان و فهميده و گشاده ذهن باشم خسته شده ام . بنظر مي آيد که اينها ميتوانند از زير هر کثافت کاري شان ، تنها به اين دليل که اين مسائل به ايمان واعتقادات مربوط است ، در بروند.
مذهب مي گويد۔ : راه رسيدن به ارزش و منزلت براي انسان، چاپلوسي براي خدا است . و اگر ميخواهي واقعا موفق شوي ميبايست اراده خداوند را به ديگران هم تحميل کني .به اين ترتيب به بهشت خواهي رفت. در آنجاميتواني روي يک ابر دراز بکشي و کيف کني، در حاليکه آنهايي که سرپيچي کرده اند در جهنم شکنجه ميشوند.در آنجا فرشته ها بيست و چهار ساعته چنگ مينوازند و با اينکارشان صداي ضجه دردآور نفرين شدگان جهنمي را خفه مي کنند.
ميبينيد؟ کل بناي اين افسانه عقب مانده، بيمار و عذاب آور است . مذهب در يک جامعه مدرن جايي ندارد.
حتما به اين خاطر است که عده اي از رهبران روحاني اعتقادشان را رها کرده اند و انسان رابيشتر بياد روانشناسان از نوع بدش مي اندازند.من وقتي ستوني از يک مجله زنانه را مي خواندم که به سئوالات مردم از يک کشيش اختصاص دارد، به اين فکر افتادم . دراين شماره مجله زني که با همسر سابقش، در حاليکه اين يکي در حال حاضر دوست دختر دارد، رابطه جنسي برقرار کرده مشکلش را نزد کشيش برده و از وي راهنمايي ميخواهد. کشيش هم پاسخ ميدهد که ، بله موضوع پيچيده اي است و معمولا در روابط قديمي چنين مسائلي پيش مي آيد و بهتر است انسان خودش را سرزنش نکند.
ولي حقيقت اين است که طبق اصول مذاهب ، اين زن ميبايست خودش را سرزنش کند. او يک فاحشه است وبايد چشمش از حدقه بيرون آورده شود. دستانش بايد قطع شود و شايد هم بسادگي بايد تا حد مرگ سنگسار شود، همانطور که انجيل به ما مي آموزد. اراده خداوند جاوداني و غيرقابل تغيير است .کسي که توان ايستادگي و دفاع از اصول بنيادي و پايه اي همچون ده فرمان را ندارد، شايد بهتر است که اصلا کشيش نباشد.
انسان در دوران نياز، به قدرتهاي مافوق رجوع مي کند .در اين دوران بدنبال پاسخ است و نه دستي برشانه . اين امري است که کليساي سوئد نمي فهمد.کليساي سوئد کاملا گيج شده و از آنجاييکه ديگر نمي تواند با تهديد جهنم تسلط اش را حفظ کند، قدرت تعقلش را از دست داده است . و من نمي توانم از ديدن اينکه چگونه اين حاکم و فرمانرواي سابق با دعوت مردم به قهوه وشيريني خودش را تحقير مي کند، اينکه کشيشهاي زن همجنسگرايان را عقد مي کنند ، اينکه گروههاي موزيک پاپ مسيحي ترانه "مسيح به شما عشق مي ورزد" را مي خوانند، شادي و لذتم را پنهان کنم . هاهاهاهاهاها
بطور دردناکي واضح است که خيلي بيش ازآنچه انسان به مذهب نيازداشته باشد، اين مذهب است که به انسانها نياز دارد. يک امام بدون مريدانش چه ميتواند باشد؟ هر چه هست به عشق ربطي ندارد.


No comments: