Wednesday 12 March 2008

به بهانه روز جهانی زن

در واگن آخر
ندا نوشین، ایران

مثل باقی جاها که بین هر چیزی خط قرمزی کشیده اند تا مردها این طرف و زن ها آن طرف بروند، سوار مترو هم که بشوی واگن آخر مخصوص خانم هاست. نمی دانم چرا هر بار که از پله برقی های مترو پایین می آیم و شلوغی سرسام آور توی واگن ها را که نگاه می کنم به یاد زندگی زنانه خودمان می افتم. زندگی امروز ما مثل زندگی کوتاهی است که توی این واگن های شلوغ می کنیم. چسبیده و چفت شده به مردان. زیر نگاه های پراز ولع و هرزه خیلی هاشان که با ژست های رونشفکرانه خوش رنگشان می کنند و تحویلمان می دهند. واگن آخر اما مرد ممنوع است. تبصره و لایحه هم ندارد. آنچه حکومت امروز می خواهد انگار همین زندگی مترو گونه است. با مردان برابر اگر می خواهی باشی توی واگن هاشان؛ سینه به سینه یا پهلو به پهلو حتی گاهی صورت به صورت. تنها خودت هستی و خودت. تو مسئول آنچه بر سرت می آید خواهی بود. قانونی نیست که در کنار تو باشد. رخ به رخ. سینه به سینه یا پهلو به پهلو. حمایت اگر می خواهی واگن آخر. آن جایی که زندگی ایزوله شده است. آدم ها آدم بودنشان تک بعدی شده است. جامعه یک رنگ است. همه مثل تو. همه زن هستند. آزادی! آزادی توی زندان کوچک واگن آخر! این جاست که خنجر را می خوری. این بار از پشتبا دست هایمان، با همین دست های کوچک و سرد به پوسیده ترین طناب ها چنگ می زنیم، به احمقانه ترین امید ها دل خوش می کنیم، به پست ترین نگاه ها عاشقانه می نگریم که یک چیز را اثبات کنیم : ما هستیم
قرن هاست که بودنمان را فریاد می زنیم. سالهاست که می خواهیم از زیر بار آنچه بر جان و روحمان چون آوار فرو می آید شانه خالی کنیم. دوران تازه بردگی زنان بیست و نه سال پیش آغاز شد. این بار بدون رنگ و لعاب. یک دست مشکی. مشکی پر کلاغی
آنچه در این سالها، در این سه دهه بر سر زن ایرانی آمد نه فقط کاری در حوزه سیاست که فرهنگ مصوری است از یک سلسله جریانات با هدف حذف زن از جامعه. با هدف به صلیب کشیدن در چهارچوب اسلام. پس از پشت سرگذاشتن رفتار های تبعیض گرایانه آغاز انقلاب نسبت به زنان و گذشتن از خاکریز هشت سال جنگ و قحطی، خوش خیال بودیم که تصور کردیم با روی کار آمدن تشکیلات اصلاح طلب درهای زندگی آزاد به رویمان باز خواهد شد. علی رغم بهبودی نسبی اوضاع اجتماعی زنان و یا افزایش ورود زنان به دانشگاه ها یا عرصه های اجتماعی، در عمل اما نه تنها گامی به جلو برنداشته ایم که در بسیاری موارد پس رفت هم کرده ایم. اوضاع امروز زنان در ایران به کلاف در هم پیچیده ای شبیه است که از هر طرف می کشی اش نه تنها سر کلاف را پیدا نمیکنی؛ که برعکس مدام هم گره ها را بیشتر خواهی کرد. تشکل های حمایت از حقوق زنان آسیب پذیرین ترین NGO های اجتماعی محسوب می شوند. نگاه جنسیتی صرفی که در ایران کنونی نسبت به زن وجود دارد و آنچه به عنوان ورود به حریم های ممنوعه و خطوط قرمز درباره فعالیت اینگونه کانون ها مطرح می شود دست آویز بسیار مناسبی است جهت پلمپ کردن و یا لغو کردن مجوز. تنها مکان هایی که زنان را با حقوق از دست رفته اشان آشنا می سازد و این امکان را به آنان می دهد که با آنچه خواسته و ناخواسته بر سرشان در این سالها آمدخ آشنا شوند
گمان می کنم مشکلات زنان در حیطه اجتماعی در دو بخش سیاست های حکومتی و فرهنگ عامه (عرف) خلاصه می شود. با حرکتی کاملا حساب شده قانون اساسی ایران در ریزترین لوایح خود زنان را به ظریف ترین ریسمان ها به گونه ای به شوهر یا قیم خود وصل کرده که بدون اجازه ولی قانونی از ساده ترین امکانات زندگی آزاد و مستقل هم بی بهره باشد. لمس این واقعیت زمانی تلخ می شود که یک زن حتی اجازه بستری شدن در بیمارستان را بدون اجازه همسر یا پدر خود ندارد!
زن در ایران امروز هنوز در عصر بربریت اجتماعی زندگی می کند. در ازدواج، دریافت سهم الارث، حق طلاق، حق حضانت فرزند، مجازات های مربوط به "خیانت به شوهر" و در راس آنها پدیده ضد انسانی سنگسار تنها گوشه ای از سر فصل های قابل اعتنای قوانین ضد زن حکومت اسلامی ایران مطرح می شود. درد در لایه های پنهان اجتماعی، آن جایی که عرف چون تارهایی نامرئی دست هر زنی را برای رسیدن به زندگی مستقل و آزاد می بندد و آنچه تحت عنوان مصلحت اجتماعی مردسالارانه از آن یاد می کنند قوانین دوران بردگی را در ایران تشدید می کند. پیشرفت های امروز زنان ما چه در عرصه های عملی و چه در عرصه های مدیریتی مرهون تلاش پیگیرانه گروهی است که نگاه خویشتن باور را با همه کمبودها و ضعف ها در نسل جوان و پویای ما تزریق می کنند. اما همچنان اسیر نگاه های افراطی گروهی هستند که شرایط امروز جهان را درک نمی کنند و بر همان باورهای کهنه هزارو چهارصد سال پیش خود محکم ایستاده اند. متحجرانی که تنها به منافع شخصی و گروهی خود فکر می کنند و زن در دیدگاهشان ابزار است
هر سال در روز جهانی زن به تکاپو می افتیم که آنچه بر پیکره زنان در ایران معاصر وارد می آید را با سوز و گداز و با صدای بلند فریاد بزنیم اما زن امروز با همه کمبود ها، با تمامی نگاه های یک سویه جنسیت گرایانه، با همه لبخند های پر از تمسخر دین مدارانه عهد عتیق آرام آرام قدم های لرزان خود را برای گام های محکم و بدون ترس فردا برمی دارد. زندگی یک زن در ایران امروز، تلاشی است سخت برای زنده ماندن، برای زندگی کردن، برای سربار نبودن، طعم خوش استقلال را تجربه کردن. تلاشی است برای لمس آزادی. به دور از دست هایی که جز خشونت و جز استثمار و تحقیر برای زن چیز تازه ای طلب نمی کنند. با حقوقی که یک به یک و آرام آرام از زندگی اش می ربایند زنان با در اجتماع ماندن خود، با از خانه بیرون آمدن خود، با کار و ادامه تحصیل خود، حرکتی خاموش اما مثبت را برای هموار کردن گام های فرزندان خود؛ برای نسل فردا آغاز کرده اند
برای تغییر آنچه عرف نمی پسنند و قانون نمی گذارد احتیاج به حمایتی همه جانبه و صدایی رساتر از فریاد امروزمان نیاز داریم. خشونت علیه زنان، از همان لحظه ای که دختری در سنین کودکی به حکم تربیت، داغ نشان تربیت مردانه پدر می شود آغاز می گردد. و کم کم که برادر به حکم نانوشته جانشین شدن به جای پدر برای خواهر خود عرض اندام می کنند. و بعدتر که وارد جامعه می شود و هر لحظه از بیم نگاه های هرزه یا تعرضی که نتیجه ناامنی جامعه است ترس هایی دائم را تجربه می کند و بعد ها وقتی ازدواج می کند و به حکم زن بودن زندان تنگ تری را تجربه می کند. و از آنچه بر او می رود گلایه نمی تواند بکند. چرا که دردسرهای زندگی یک زن مطلقه گاهی وحشتناک ترازآن چیزی است که حتی بتوان تصورش را کرد و گاه تا پایان عمر با تمامی تضاد ها کنار می آید و در سکوت خویش را چنان فراموش می کند که آنچه بر او آمده را تقدیری می داند نانوشته که از آن سرپیچی نمی توانسته بکند
ما به دست های قوی تری برای حمایت از زنان نیاز داریم. حرکت هایی که کمتر از کمپین یک میلیون امضا صرفا یک ژست دموکرات مابانه باشند. به رهبرانی دلسوز تراز شیرین عبادی که صادقانه تر به آنچه بر زنان می رود نگاه کنند. به مبارزانی که کمتر به فکر منافع شخصی خود باشند و مطرح شدن در عرصه خشونت علیه زنان را صرفا کاری بشردوستانه و یا تفریحی اجتماعی ندانند و پیش از همه این ها نیاز به زنانی داریم که خشونت موجود در جامعه را بر علیه خود درک کنند. نگاه هایی که خواستار سکوت و سقوط آنان است باور داشته باشند و برای داشتن آن چه حق آنان است روی پای خود بایستند و از نگاه های غریب دنیای مردانه پیرامون خود نهراسند
ما تنها خواستار حقوق برابر با مردان نیستیم. ما به فکر احیای انسان بودن خود هستیم. آن تکه ای از زندگی که در زیر نگاه های پر از استبداد مردانه درطول تاریخ مزرعه کوچک آرزوهایمان را به بیابنی خشک بدل کرده است. آن روز که به این زمین کوچک حیاتی دوباره باز گردد شاید خیلی زود نباشد. اما هر صبح نوید آغازی تازه است و امیدی برای حرکتی نو. صدایمان را هم بگیرید اندیشه هایمان زنده و بارور مثل دانه ها زیر برف آمدن بهار را خواهند دید

No comments: