Wednesday 22 October 2008

پاكستان، قتلگاه زنان

سولماز سعیدی

زنان در پاکستان بخصوص در مناطق قبائلی حتی از ساده ترین حق خود خبر ندارند و نه حقی به آنها داده میشود. بيش از ‪ ۵۲درصد از كل جمعيت ‪ ۱۶۲ميليون و ‪۴۰۰هزار نفري پاكستان را زنان تشكيل مي‌دهند.
سنت هاى عقب مانده و پوسيده اسلامى كه با حمايت دولتي همراه است، عملا پاكستان را به قتلگاه وسيع زنان تبديل كرده است. هزاران زن پاكستانى سالانه گرفتار انواع خشونت هاى فيزيكى ميباشند. خشونتهاى گسترده به زنان گاه حتى در خبرها نيز نميايد.
عده زیادی از مردان هنوز در هزاران سال پیش سیر میکنند و دشمنی دیرینه با زنان در تاریخ این نوع جوامع داستانی حقیقی و دردناک است
بارها با به دنیا آمدن دختری مادران را آزارو اذیت می کنند و مانع از شیر دادن به نوزاد میشوند و گشنگی باعث میشود که نوزاد بمیرد... این جنایت با زنده به گور کردند نوزادان دختردر سالیان دور هیچ فرقی ندارند.
از دوران نوزادی دشمنی با دختران شروع میشود تا زمانی که زن میشوند.
متاسفانه به خاطر جامعه ای که زنان در آن بزرگ میشوند حتی ستم بر خود را روال زندگی میدانند و خبری از حقوق خود ندارند و شاید گهگاهی در خلوت با خود بگویند: که زن چقدر بدبخت است.
اما این صدا نباید بلند شود و اگر صدای اعتراض به گوش حتی پدر,شوهر,برادر و ... برسد. آن را زنی سرکش و خراب نامیده و آیندهای بهتر از سیره نصرت بی بی و یا دختران و زنانی که در برابر حق خود ایستادند و جز مرگ را به آنها روا ندانستند، در انتظارشان نیست.
«سيره نصرت بي‌بي» يك دختر ١٧ ساله پاكستاني بود. سيره از ٩ سالگى مجبور شده بود كه با مردى ٤٥ ساله ازدواج كند.او براى نجات و رهايي خود از اين ازدواج اجبارى تلاش و فعاليت ميكرد. به دادگاههاي متعددى مراجعه كرده بود. زیرا او نمیخواست مانند دختران مجبور دیگر در برابر این ظلم سر خم کند و یا بنا به اعتراصی خود را به آتش بکشد اما هنگام خروج از دادگاه شهر ساهي وال در استان پنجاب در محاصره گروهي مرد درآمد كه به وسيله والدين او اجير شده بودند. مزدوران در مقابل چشم ماموران پليس سيره را به گلوله بستند.
سيره نه اولين و نه آخرين قربانى قتل هاى ناموسى در پاكستان بود این داستان همچنان با سرعت و خشونت ادامه دارد.
همانطور که ماجراى زنده به گور كردن ٥ زن به خاطر حق انتخاب همسر، به يكي از خبرهاي داغ و بحث برانگيز در پاكستان تبديل شد. مبارزه در برابر آزادی زنان در پاکستان تا این حد پیش رفته.
این قتل ناشی از ناموس پرستی در روستایی دور به نام "بابک کوت" که ٣٠٠ کیلومتر با مركز استان (کویته) فاصله دارد رخ داد. قربانیان این قتل ٣ دختر در سنین ١٦ تا ١٨ سال بودند. دو دختر نوجوان محصل كه در کلاس‌ها ١٠ تا ١٢ درس می‌خواندند. دو زن دیگرکه یکی عمه فوزیه نام داشت و دیگری مادر یکی از دختران نيز قرباني اين جنايت شوم شدند. همه این زنان در خانه ای واقع در همین روستا جمع شده بودند برای رفتن به دادگاه مدنی واقع در شهر اوستا محمد تا سه دختر بتوانند با مردانی که دوست دارند، ازدواج کنند و این تصمیم آنها بعد از روزهایی سخت و رودر رویی با خانواده برای این موضوع و مخالفت خانواده بوده است.
وقتی خبر نقشه آن‌ها به گوش دیگران رسید، عبدل ستار عمرانی - برادر کوچک صدیق عمرانی، از استانداران و یکی ازرهبران برجسته حزب مردم پاکستان (حزب حاکم)، - همراه با شش نفر به آن جا رفتند و آن‌ها را با زور اسلحه سوار جیپی با پلاک اتومبیل‌های دولتی بلوچستان کردند و به منطقه دوردست "نوآبادی" در حوالی "بابک کوت" بردند. بعد از رسیدن به آنجا، عمرانی و دیگر همدستانش سه دختر بیگناه را که تنها به دنبال زندگی آزاد و انتخاب همسر دلخواه خود بودند، را به زور از داخل ماشین بیرو کشیده و مورد آزارو خشونت فيزيكى قرار دادند. بعد از این شکنجه های حیوانی به آنها شليك كرده و اجساد غرق خون ونيمه جان آنها خاك كردند. آنها هنوز زنده بودند. نفس ميكشيدند و ناله ميكردند و شاید به این می اندیشیدند که آیا واقعا گناه کرده بودند که خواهان انتخاب همسر دلخواه و زندگی آزاد بودند كه روی آنها را با سنگ و خاک پوشاندند و چشمان پر از امید به زندگی را برای همیشه با سنگ و خاک ظلم پوشاندند. دوزن مسن وقتی برخورد وحشيانه اين جانوران با دختران را دیدند، در عين حال شاهد بودند كه اين دختران هنوز زنده اند، براى نجات اين دخترها تلاش كردند. اما عمران و همراهانش با سقاوت و بيرحمى بي نظيرى آن دو را نیز به داخل گودال هل دادند و آنها را نیز زنده زنده زر آوارى از خاك كرده و نفس و زندگى آنها را نيز گرفتند.
عبدل ستار عمرانی، برادر وزیر در قتل سه نفر دیگر از جمله زن جوانی در ژانویه 2006 دست داشته است. آن مورد هم مثل این بار به یک معلم مدرسه به نام محمد اسلام مربوط می‌شده که با زنی که دوست داشته است به دادگاه می‌رفته تا ازدواج کنند. قاتلان آن‌ها را در "مانجوشوری" از مناطق "تومبو" در نصیرآباد متوقف کردند و هر سه نفر را با اسلحه کشتند. راننده تاکسی، جلال آیدی، هم یکی از این سه نفر بوده است. پلیس تا هنگام مداخله آقای افتخار چودری، رئیس معزول قوه قضاییه و معاون سخنگوی سنا، پنج ماه نتوانسته بود، پرونده قتل را باز کند. اما فقط یک نفر بازداشت شد و عبدل ستار عمرانی آزاد ماند.
اسرار اله ظاهری نمایند مردم بلوچستان در پارلمان پاکستان گفت این کار کاملا ً درست و به جا بوده و در میان مردم ما رسم است که دختران با همان کسانی که والدین شان به آن ها پیشنهاد می کند ازدواج کنند نه این که آن ها مخالفت کرده و همسر آینده شان را خودشان انتخاب کنند این نوع مجازات ها درس عبرتی می شود برای دیگر زنان قبیله ما که با رسم و سنن قبیله ای خود مخالفت نورزند.
پشت اين خشونت ها و قتل هاى ناموسى مذهب و مردسالارى خوابيده است. بيشتر اين خشونت ها و قتل ها به دليل آنچه كه صيانت از شرافت خانواده شان مى نامند, صورت گرفته است. رفتارهايى چون داشتن روابط نامشروع, صحبت كردن با مردان و يا قرار ملاقات با آنها, قربانى تجاوز شدن, و حتى ضعف در مهارت آشپزى,و نازا بودن و یا دختر زا بودن از ديد بسيارى از مردان پاكستانى, زنان را مستحق مرگ مى كند. مذهبى كه حكم ميدهد قتل زن خاطى, حيثيت خانواده را حفظ مى كنند.
در مورد خشونت و قتل زنان در پاكستان آمار واقعي وجود ندارد. بسيارى از زنان قربانى به دليل ترس از خشونتهاي بيشتر يا بى آبرويي خانواده و غيره فجايع و اتفاقات و بلاهايي كه بسرشان ميايد را گزارش نميكنند. شكايت نميكنند. با اين حال آمارهاي رسمى دولتى از قتل زنان تكان دهنده است.
بنا بر آمارى كه وزارت كشور پاكستان منتشر كرده است در چهار سال اخير ۲۷۷۴ زن و ۱۳۲۷ مرد قربانى ”قتلهاى ناموسى“ شدند. دفتر كميسيون حقوق بشر در پاكستان اعلام كرد، شمار قتل هاى ناموسى اين كشور نسبت به سال گذشته، ٢٥ درصد رشد كرده است.
آمار تجاوز خانگی در پاکستان از این نیز بیشتر است. طی سال گذشته ۵۷۲ مورد تجاوز در محیط خانوادگی گزارش شده که صرفاً به قصد تنبیه صورت گرفته‌اند.
قتل تنها خشونتي نيست كه گريبان زنان در پاكستان را گرفته است. پاكستان به عنوان مراكز اصلي قاچاق زنان و دختران در دنيا و خاورميانه معرفي شده است. بسياري از دختران در پاكستان توسط باندهاي قاچاق با انواع حيله ها ربوده يا خريده ميشوند و به خارج از پاكستان براي كار تن فروشى صادر ميگردند.
ميليونها زن در پاكستان با مشكلاتي جدي از قبيل ازدواج‌هاي اجباري، قتل‌هاي ناموسي، گروكشي زنان و دختران در قتل‌هاي خانوادگي، خودكشي دختران و افزايش طلاق روبرويند.
سنت هاي پوسيده اسلامى زير وحشت طالبانى ها از يكسو و ارگان ها و نهادهاي دولتي از سوى ديگر همچنان در پاكستان قرباني ميگيرد. اسلام يكي از مهمترين عامل خشونت نسبت به زنان است. هنوز در پاكستان جريان راديكال و لائيكي كه در دفاع از حقوق زنان اين سنت ها و اركان مذهبي و دولتي را زير ضرب نقد و انتقاد ببرد وجود ندارد. در نبود چنين جريان و افقى خشونت به زنان در پاكستان متاسفانه همواره افزايش ميابد.

بختک اسلامی (2)نسبیت فرهنگی وحجاب

میم ب از ایران
پست مدرنهای مرتجع که بعد ازفروپاشی بلوک شرق و بقول خودشان پایان کمونیسم، توانستند در گوشه و کنار دنیا جایی برای توهمات فلسفی خود بازکنند وپرچم زنده باد سرمایه داری را به بیانی فلسفی بلند کنند ، تز بشدت ارتجاعی نسبیت فرهنگی راهم دردنیا اشاعه دادند. نسبیت فرهنگی که امروزلحظات آخرعمرسیاسی خود را سپری میکند، دنیا رابه اقلیت های قومی،ملی، نژادی و مذهبی تقسیم میکند وتحت نام آزادی عقیده وبیان تمامی فرهنگها، سنن و مذاهب راکه مشقت و بدبختی بشر جز ارکان آنهاست را برسمیت میشناسد و حتی پروبال میدهد.
نسبیت فرهنگی یعنی در دهه آخر قرن بیستم (زمان گل کردن این جریانی ارتجاعی) نوار تاریخ را نگهدارید وبگویید فرهنگهایی که تاکنون بوجود آمده اند بس است، باید به همه آنها احترام گذاشت. دراین دیدگاه ظاهرا این فرهنگها که امروز میبینیم ازآسمان نازل شده اند وسرچشمه ای خدایی و ازلی و ابدی دارند، و در پروسه های تاریخی شکل نگرفته اند. درست بهمین دلیل احترام به سنن عقبمانده راهم ضروری میداند. اما متوجه نیست که همین فرهنگ متمدن اروپایی بر آواره های کلیسا و جنایات وحشیانه طبقات حاکم درقرون وسطا ایستاده است. همانطور که فرهنگ اروپایی را به نوع نگرش، نژاد و توانایی اروپایی ها نسبت میدهد و نه محصول چند قرن مبارزه آزادیخواهانه جوامع اروپایی، سنت های عقبمانده ای راهم که حکومت صدهزار اعدام به مردم ایران تحمیل کرده است، خواست خود مردم ایران تصویر میکند. این دیدگاه متافیزیک است و دارد از پروسه های تاریخی عکس میگیرد تا بتواند ازتاریخ آلبومی ازعکسهایی که لازم طبقه حاکم است دربیاورد. یعنی نسبیت فرهنگی پروسه های مادی تاریخی را که پدیده های امروز را رقم زده اند، ازتاریخ خط میزند و باین ترتیب چون برای این پروسه ها ارزش قائل نمیشود، تغییر رانیز از زندگی آدمیان حذف میکند و حفظ وضع موجود را آرمان بشر قرار میدهد و با این شیوه میخواهد از بورژوازی کارت سبز بگیرد.
برای نسبیت فرهنگی، فرهنگ ها مقدم برانسانها هستند. و گویا این فرهنگها بوده اند که انسانها را ساخته اند. وقتی با این متد پیش بروید حقوق انسان راتبدیل میکنید به حقوق مذاهب ، و آزادی انسان برای داشتن هر اعتقادی را تبدیل میکنید به آزادی عقاید (بویژه مذاهب) برای عضوگیری ازانسانها. اسلام نیز چون توسط نیروهای زنده سیاسی نمایندگی میشود و شرایط مساعدی برای عضوگیری دارد تحت حمایت های نسبیت فرهنگی قرار میگیرد. درنتیجه اگر در افغانستان سرمیبرند وسنگسار میکنند، در اندونزی دختران را ختنه میکنند و درایران حجاب سر کودک میکنند، جای هیچگونه نگرانی نیست، "چون فرهنگ خودشان است، خودشان میدانند چه کار میکنند."
همانطورکه میبینیم دفاع کردن از حجاب هم جز فعالیت های طرفداران این تز ارتجاعی میشود. " زن ایرانی خودش دوست دارد حجاب سرکند"، پس باید به عقایدشان احترام گذاشت، زیرا حق انکارناپذیر هرفرد است که هر لباسی را که میخواهد بپوشد. این منبرنشینان نظم نوینی فراموش میکنند که اتفاقا حق انکارناپذیر هرفرداین هم هست که میتواند هرلباسی را که نمیخواهند، نپوشند و اگر شما نخواستن زنان ر ادر خیابانهای تهران و شیرازو اصفهان و دیگر شهرها نمی بینید، بروید ازسران حکومت سوال کنید که طرح مبارزه با بدحجابی را برایتان تشریح کنند. درضمن خیلی جالب است که چند میلیون زن یک سلیقه دارند و همگی تصمیم میگیرند خودرا به شکل دلقکی سیاهرنگ گریم کنند و در خیابانها پرسه بزنند، آیا این چیزی جزگریم اجباری رانشان میدهد؟
نسبیت فرهنگی جلو میایستد و همه نیروهای سیاسی ازدولتهای غربی گرفته تا بعضی سازمانهایی که متاسفانه به خود چپ میگویند هم پشت سر آن صف میکشند و شروع میکنند از حجاب اسلامی به عنوان یک نوع پوشش دفاع کردن. آنها ازاین واقعیت پرده میپوشند که حجاب یک نوع پوشش نیست که هرفرد میتواند انتخاب کند، درواقع حجاب اسلامی را نمایندگی میکند که بقدرت رسیده و سعی دارد فرهنگ عقبمانده خود را درکنار قدرت اقتصادی و سیاسی خود گسترش دهد. مدیای غربی میخواهند این تصویر را درغرب بوجود آورند که حجاب جزئی ازفرهنگ مردم کشورهای اسلامزده است و باین ترتیب باید به آنها اجازه داد که سرکلاس درس با حجاب حاضرشوند، درمیدانهای ورزش باحجاب وارد شوند وغیره. همین هفته اخیر مسابقات فوتبال زنان کشورهای مسلمان را با پوشش اسلامی درتهران برگزار کردند که واضحا نشان میدهد قبل از اینکه یک مسابقه فوتبال درحال برگزاری باشد یک مذهب دارد خودنمایی میکند. شهروند اروپایی که تلویزیون را روشن میکند ومیبیند یک نینجا با نقاب اسلامی در مسابقه تکواندو شرکت کرده تصور میکند که یک اسلامی دارد ورزش رزمی میکند اما کاملا برعکس، این صحنه رزمی کاری را نشان میدهد که دارد برای عده ای اسلام را میفروشد.

Friday 10 October 2008

حجاب و سرنگونی

ایمان شیرعلی
...«بی حجابی ابزار براندازی دین خدا و افراد بی حجاب پیاده نظام دشمنان خدا هستند...»
«... این زرق و برق های بی حجابی ... برای براندازی جمهوری اسلامی ایران است.»
«وقتی زنان بی‌حجاب و آرايش کرده با موی پريشان خودنمايی می‌کنند در دل جوان، ويروس بی‌دينی نفوذ پيدا می‌کند.»
«... علیه بی حجابی قیام کنید.»...
احمد علم‌الهدی، نماز جمعه، 29 شهریور87،مشهد

بی شک بی خریدارترین گفته ها در جامعه ما اراجیف موسوم به خطبه های نماز جمعه اند. با اینهمه به اعتقاد من بعضاً در همين اراجيف ميتوان به بهترين وجهه وحشت اين دژخيمان از بلند شدن بوي الرحمنشان را نظاره کرد.
رژیم اسلامی اولین رژیم استبدادی تاریخ نیست؛ وحشی ترین نوع آن است. طی سی سال حاکمیت سیاه الله در ایران شرایطی به جامعه تحمیل شده که در نوع خود، چه از لحاظ کمّی و چه از لحاظ کیفی، بی نظیر است! خاصترین، کثیف ترین و در عین حال تعیین کننده ترین این شرایط تحمیل حجاب به جامعه بوده است. بدون حجاب وجود رژیمی با ظرفیتی که با آن روبروییم غیر قابل تصوّر است. بدون حجاب رژیم قادر به اعدام در ابعاد بیش از صدهزار نفری نمیبود. بدون تحمیل حجاب جنگ هشت ساله ممکن نبود. کشتارهای دهه 60 غیر ممکن بود. بدون حجاب ولایت فقیه و شورای نگهبان و خبرگان بی خردشان یک روز دوام نمی آوردند. بدون تحمیل حجاب ارازل و اوباشی چون خامنه ای و خمینی ، احمدی نژاد و ملاحسنی و جانورانی از این قبیل توانایی عرض اندام نداشتند. برپایی حجاب خونخواری را تازه ممکن کرد. پیش شرط حضورشان بود. تحمیل حجاب نقطه اوج پروژه سرکوب انقلاب 57 بود.
سی سال از انقلاب مردم و سرکوب وحشیانه آن گذشته! طی این سی سال اعتراضات و مبارزات بیشماری را سازماندهی کرده و مشاهده نموده ایم. با این مبارزات عقب نشینی های متعدّدی را به رژیم تحمیل کرده و اجازه نداده ایم جامعه را آنطور که میخواستند به اسلام ناب محمّدی آلوده سازند. طی این سالها حجاب همواره خط مقدم نبرد ما با رژیم بوده است. انعکاس توازن قوا همواره در حجاب قابل رؤیت است. رژیم از هرکجا که کم می آورد و هرگاه قصد عرض اندام دارد از در حجاب وارد میشود. چرا که به این امر واقف است که تا حجاب اجباری هست رژیم اسلامی سر پاست! به نظر من هم عکس قضیه امکان پذیر نیست. یعنی بعید میدانم اینطور باشد که ما ابتدا رژیم را سرنگون کرده آنگاه بطور مثال در بلندگو خطاب به زنان اعلام کنیم :« رژیم سرنگون شد، حالا می توان حجاب ها را سوزاند!»
وقتی شما صبح از خانه بیرون میروید و در خیابان زنان را اسیر زنجیر حجاب میبینید، میدانید که یک روز دیگر را تحت حاکمیت کثیف رژیم اسلامی بر جامعه آغاز کرده اید. تحمیل حجاب این جلاد ها را سرکار نگه داشته. از اینرو مبارزه با حجاب اجباری در ایران تنها بخشی از جنبش آزادی زن نیست بلکه پیش شرط به مصاف طلبیدن کلیت رژیم است! حجاب امروز تنها سنبل بردگی زن نیست بلکه پرچم رژیمیست که امروز کاپیتالیسم را در ایران نمایندگی میکند. برای ما چاره ای جز تلاش هرروزه برای القای این واقعیت به جامعه وجود ندارد! حجاب برگیران باید بطور مستمر جزء تفکیک ناپذیری از اعتراضات ما باشد. اینها امریکا و اسرائیل نیستند که رعشه به جان این فسیل ها انداخته اند؛ زنانی هستند که سی سال است به حجاب نه میگویند. قبض روح شدنشان از حجاب برگیران زنان در متروی تهران است. جامعه یکپارچه حجاب ستیز است و یکپارچه سرنگونی طلب. حجاب برگیران قطار سریع والسیر انقلاب محسوب میشود.